تا جایی که یادم هست همیشه خبرچینی در کلاسهای ما از مواهب بود. کسی که خبرچینی میکرد همیشه سوگلی معلم بود و گاه به گاه پاداش هم میگرفت. قانون همیشه شامل خبرچینها نبود و آنها اغلب اجازه داشتند بیقانونی کنند. آنها حتی میتوانستند بدون جریمه، تنبلی کنند. معلمها همیشه خبرچینها را دوست داشتند و گاه با آنها گفتگوی خصوصی داشتند. در کل در جامعهی ما همیشه خبرچین بودن مزیت داشت بیشتر از اینکه ضرر داشته باشد.
امروز جلسهی مادر و معلم بود با حضور سپنتا. صحبت از خوبیها و بدیهای سپنتا بود. چه کار میکند. چه کار نمیکند. چه کار بهتر است بکند و چه کار نباید انجام بدهد. یکی از ایرادهای خانم معلم به سپنتا این بود که خبرچینی میکند. بچه را توبیخ کرد که تو حق نداری خبر از بچهها برای من بیاوری. گفت چند بار هم توی حیاط آمده گزارش کارهای بچهها را داده و گفتهام که نباید اینها را به من بگویی. با صراحت به بچه گفت اگر کسی کاری کرد که تو اذیت شدی، بیا بگو. فلان وقت گزارش دادنت درست بود. اما همینطوری از کارهای بچهها که کی چه کار میکند و کی چه کار نمیکند را نه؛ حق نداری گزارش کنی. هم اینکه به تو مربوط نیست و هم اینکه دیگران را از خودت دور میکنی.
خب این اولین بار است که سپنتا با این قضیه مواجه میشود و خوشحالم از اینکه پسرکم با این سیستم روابط اجتماعی را یاد میگیرد.