دست در کمرگاه عریانت میاندازم
چهرهها، محدود به چهار گوشهی قابها
زیر شیشهها
با نگاههای مستقیم
حرکت دستهایمان را میپایند.
میبوسیام با لبهایی خیس و داغ
لبهایم، لالهی گوشهایم، امتداد خطوط گردنم خیس و داغ میشوند
چشمها با نگاههای ثابت و مستقیم لبخند میزنند.
- «کاش چراغو خاموش کنی»
- «میخوام ببینمت»
چشمها از زیر شیشهها زل میزنند.
- «ملافه بکش رو تنم»
- «میﺧوام لخت ببینمت»
چشمها از زیر شیشهها به عریانیام زل میزنند.
تنم را خیس و داغ میبلعی
رگهایم را متورم و داغ میمکی
حجم هوا زیر پستانهایم میرود و برمیگردد
بچهها با نگاههای معصوم دید میزنند
-«نمیتونم»...
قابها را از دیوارها میکنی
چهرهها را با نگاههای ثابت و مستقیم از اتاق میبری
چشمها خیره میشوند به کفپوشها
جای خالی قابها روی دیوارها کپک زده
جای خالی چشمها نگاهها مردان و زنان کودکان
تنم خیس و داغ بوسیده میشود
رگهای ورم کردهام مکیده میشوند
هوا زیر پستانهایم میرود و برمیگردد
دستهایم بر کمرگاه عریانت جفت میشود
- «نمیتونم»...
نمیتوانم.
چهرهها، محدود به چهار گوشهی قابها
زیر شیشهها
با نگاههای مستقیم
حرکت دستهایمان را میپایند.
میبوسیام با لبهایی خیس و داغ
لبهایم، لالهی گوشهایم، امتداد خطوط گردنم خیس و داغ میشوند
چشمها با نگاههای ثابت و مستقیم لبخند میزنند.
- «کاش چراغو خاموش کنی»
- «میخوام ببینمت»
چشمها از زیر شیشهها زل میزنند.
- «ملافه بکش رو تنم»
- «میﺧوام لخت ببینمت»
چشمها از زیر شیشهها به عریانیام زل میزنند.
تنم را خیس و داغ میبلعی
رگهایم را متورم و داغ میمکی
حجم هوا زیر پستانهایم میرود و برمیگردد
بچهها با نگاههای معصوم دید میزنند
-«نمیتونم»...
قابها را از دیوارها میکنی
چهرهها را با نگاههای ثابت و مستقیم از اتاق میبری
چشمها خیره میشوند به کفپوشها
جای خالی قابها روی دیوارها کپک زده
جای خالی چشمها نگاهها مردان و زنان کودکان
تنم خیس و داغ بوسیده میشود
رگهای ورم کردهام مکیده میشوند
هوا زیر پستانهایم میرود و برمیگردد
دستهایم بر کمرگاه عریانت جفت میشود
- «نمیتونم»...
نمیتوانم.