۱۳۸۸/۱۱/۱۷

قاب‌ها

دست در کمرگاه عریانت می‌اندازم
چهره‌ها، محدود به چهار گوشه‌ی قاب‌ها
زیر شیشه‏‌ها
با نگاه‌های مستقیم
حرکت دست‌هایمان را می‌پایند.

می‌بوسی‌ام       با لب‏هایی خیس و داغ
لب‏هایم، لاله‏ی گوش‏هایم، امتداد خطوط گردنم       خیس و داغ می‏شوند

چشم‏ها       با نگاه‏های ثابت و مستقیم       لبخند می‏زنند.

- «کاش چراغو خاموش کنی»
- «می‏خوام ببینمت»
چشم‏ها از زیر شیشه‏ها زل می‏زنند.

- «ملافه بکش رو تنم»
- «می‏ﺧوام لخت ببینمت»
چشم‏ها از زیر شیشه‏ها به عریانی‏ام زل می‏زنند.

تنم را خیس و داغ می‏بلعی
رگ‏هایم را متورم و داغ می‏مکی
حجم هوا زیر پستان‏هایم می‏رود و برمی‏گردد
بچه‏ها با نگاه‏های معصوم دید می‏زنند

-«نمی‏تونم»...

قاب‏ها را از دیوارها می‏کنی
چهره‏ها را با نگاه‏های ثابت و مستقیم از اتاق می‏بری
چشم‏ها خیره می‏شوند به کفپوش‏ها
جای خالی قاب‏ها روی دیوارها کپک زده
جای خالی چشم‏ها       نگاه‏ها       مردان و زنان       کودکان
تنم خیس و داغ بوسیده می‏شود
رگ‏های ورم کرده‏ام مکیده می‏شوند
هوا زیر پستان‏هایم می‏رود و برمی‏گردد
دست‏هایم بر کمرگاه عریانت جفت می‏شود

- «نمی‏تونم»...

نمی‏توانم.