۱۳۹۳/۰۲/۱۰
۱۳۹۳/۰۱/۱۲
گندمزار
شعر از: لوسین بلاگا
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
طلا میریزد از شاخههای روشن گندم.
جا به جا، شقایقهای سرخ
و در کشتزار
دختر جوانیست
با مژههایش به بلندی خارهای خوشهها.
بافههای آبی آسمان را
در چشمانش درو میکند
و آواز میخواند.
در پناه شقایقها دراز کشیده
بی آرزو، بی غم، بی افسوس
بی حرکت، خاک رُسام.
دختر آواز میخواند
و من گوش میدهم.
روحم از لبهایش میدمد.
هوس
شعر از: لوسین بلاگا
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
حریص، عطر تنت را مینوشم و
صورتت را در دست میگیرم
همانطور که در آغوش میکشم
جان شیفته را.
آنقدر به هم نزدیکیم
که نگاهمان ما را میسوزاند.
با اینحال زمزمه میکنی:
ای غایب از نظرم
هرقدر بخواهی مست لذتت میکنم.
کلماتت درد غربت دارند و راز،
انگار در سیارهی دیگری تبعیدم.
بانو
کدام دریا قلب توست؟
کیستی؟
باز آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظههای گوش سپردن به تو
غنچههای درشت ابدیتند
که گل میشوند.
پیش تو میمانم
شعر از: لوسین بلاگا
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
بر هر چهرهای
سایهی مژگان را میجویم.
تو را در داستانهای شرقی میجستم و
نیافتمات.
خیلی دیر پیدایت کردم، اینجا
در سرزمین خودم و در زمین خودم.
پیش تو میمانم
تا هر وقت که سکوتت به من بگوید:
لمسم نکن.
پیش تو میمانم
میدانم
موهایت شعلههای آتشند و
هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند.
پیش سادهترین اعجاز میمانم
ماندگار میشوم
انگار مجبورم.
شب از چشمهای تو میآید
شعر از: لوسین بلاگا
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
زیبای من
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
میدانم، شب از چشمهای تو میآید
پنهانی به درهها میریزد
بر کوهها و دشتها میگسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است.
اشتراک در:
پستها (Atom)