۱۳۹۹/۰۷/۰۵

قرنطینه


باید از تجربه‌ی این روزهایم بنویسم برای اینکه مقایسه‌ای باشد بین آنچه اینجا تجربه کرده‌ام از سیاست مبارزه با کرونا و آنچه در ایران به اسم مبارزه برای شکست کرونا شناخته شده است. مبارزه‌ای که در ایران می‌بینم، از این جایی که منم، هیچ کاری نکردن است. 
در شهر اروپایی کوچکی که من زندگی می‌کنم، با صد هزار نفر جمعیت، تازه پیک دوم کرونا شروع شده و تمام هفته‌ی گذشته فقط نه نفر کرونا گرفته‌اند. شهر در حال آماده باش است. پارک‌های بازی را بسته‌اند. پوشیدن ماسک در فروشگاه‌ها و مکان‌های بسته  از ماه‌ها پیش هنوز اجباری است. روال عادی زندگی ادامه دارد، با قوانین تازه. ملاقاتی بیمارستان‌ها تقریبن ممنوع است. فقط یک نفر که تازه تست کرونا داده باشد و بعنوان همراه بیمار ثبت شده باشد، اجازه دارد ساعت‌های محدودی هر روز کنار بیمارش باشد. جلسه‌ی اولیا و مربیان مدرسه فقط با حضور یک والد از هر بچه برگزار می‌شود. کلاس‌های ورزشی به فضاهای روباز منتقل شده‌اند. استخرها هنوز بسته‌اند.
دو هفته پیش برای کنترل سلامت‌ دندان‌هایمان نیم ساعتی در مطب دندانپزشکی منتظر نشستیم. هفته‌ی پیش از اداره‌ی بهداشت تماس گرفتند که خبر دادند در آن روز، در آن فاصله، فردی آنجا بوده که به تازگی مبتلا به کرونا شده. در نتیجه ما می‌بایست از زمان حضورمان در دندانپزشکی تا چهارده روز بعد از آن، در قرنطینه بمانیم. به هیچ عنوان اجازه‌ی خروج از منزل نداریم، مگر برای بیرون گذاشتن آشغال‌ها. بچه هم نباید مدرسه برود. تنها جایی که طی چند روز گذشته اجازه داشتیم برویم، روز بعد از تماس، به دکتری همین نزدیکی بود برای انجام تست کرونا. وقت دکتر را اداره‌ی بهداشت گرفت و به ما خبر داد. نتیجه‌ی تست را اداره‌ی بهداشت خواهد گرفت و همانها به ما خبر خواهند داد. مسوول اداره‌ی بهداشت تاکید داشت که از خانه بیرون نروید؛ با کسی هم کلام نشوید؛ اگر خوراکی یا هر چیز دیگری لازم دارید تلفن بزنید و کمک بخواهید. قرنطینه‌ی ما امروز تمام شده و هنوز منتظر جواب آزمایشیم.
یادم هست کسی همان اوایل شیوع کرونا در ایران نوشته بود که نتیجه‌ی تست کرونای مثبت گرفته و برای تهیه‌ی دارو مجبور شده شخصن به چند داروخانه سر بزند. ما اینجا در مدت قرنطینه، هنوز پیش از آنکه معلوم باشد ناقل هستیم یا نه، حتی اگر بیمار شویم اجازه‌ی رفتن به دکتر نداریم. باید تلفن بزنیم و درصورت نیاز دکتر به منزل می‌آید؛ یا مثل روزی که تست دادیم، باید پشت در مطب بایستیم تا دکتر به دنبالمان بیاید.
در ایران، ناتوانی در مدیریت بحرانی اینچنین باعث شده که ماه‌ها زندگی با ترس ادامه پیدا کند. مردم به روال کمابیش عادی زندگی برگشته‌اند، اما کرونا هیچ کنترل نشده. این جایی که منم، زندگی به روال عادی برگشته و خطر شیوع کرونا نزدیک صفر است. بچه‌ها زندگی اجتماعی در مدرسه را از سر گرفته‌اند، پروتکل‌های بهداشتی را رعایت می‌کنند. لازم نیست در کلاس خودشان ماسک بزنند، ولی با کلاس دیگری بدون ماسک قاطی نمی‌شوند. اگر دانش‌آموزی کرونا بگیرد، کل کلاس به قرنطینه می‌روند. دولت هزینه‌ی تست کرونای تمام افرادی که به قرنطینه فرستاده است را می دهد. بعلاوه دولت خسارت ناشی از خانه نشینی فرد در قرنطینه را به محل کار فرد می‌پردازد که بخاطر سیاست‌های کنترل‌گر، کمتر کسی آسیب اجتماعی ببیند؛ حقوق فرد تامین شود. گذشته از اینها، همه می‌توانند از مشاوره‌های روانی رایگان استفاده کنند که بتوانند دوران کرونا و زمان قرنطینه را ساده‌تر بگذرانند.
خلاصه که مدیریت کرونا را من اینجا کارا می‌بینم و اعتماد به سیستم باعث می‌شود به جای جنگیدن با قوانین، محترمانه وفادار باشم؛ قانونی که یک بامش دو هوا ندارد و مردمش را بیگانه نمی‌داند.

۱۳۹۹/۰۷/۰۴

ترانه

شعر از: اوژن گیوویک
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

مثل باران،
مثل آسمان.

مثل پولاد،
پشمینه یا مثل مهربانی.

مثل بوییدن
مثل دیدن.

مثل گونه‌‏ھا
لب‏‌ها یا موها.

مثل خنده،
خشم یا انتظار.

مثل حاضر بودن
مثل جواب گرفتن.

مثل دربه‌‏دری
وقتی از راه می‌‏رسد یار.

۱۳۹۹/۰۶/۳۰

زنبور طلایی

شعر از: پل والری
برای فرانسیس دو میوماندرو
ترجمه‌ی آزاد از: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

چطور چنان ظریفی و چنان مهلک
که شناسه‌‌ات زنبور طلایی‌‌ست.
فقط رویایی به هم بافته انداخته‌‌ام
در زباله‌‌دان محبوبم.

نیش بزن ای زیبای مست، سینه‌‌ای را 
که عشق در آن مرده یا خفته
ذره‌‌ای گلگون از مرا بچش
بیا به سراغ این تن و زیباتر شو!

سخت محتاج رنجی تیزم:
دردی زنده و پایانی خوش
این از عذاب در خفتگی خوشایندتر است.

بیا و احساساتم را تیز کن
با این نیش طلایی کوچک
که بی آن عشق یا می‌میرد، یا به خواب می‌رود.