۱۳۹۴/۰۶/۱۲

پرنده‌ها


اخباری مثل کشتن سگ‌ها و گربه‌ها در خیابان، یا حتی حمله کردن و به آتش کشیدن پناهگاه‌هایشان، کشتن آنها در مراکز درمانی و همه و همه، جز این نیست که به آدم احساس بی‌پناهی و درماندگی بدهد. در خیابان‌های شهرهای بزرگ ما، حیوان بودن امن نیست. از زمانی که به یاد دارم، همیشه بچه‌ها با سنگ و کلوخ، پرنده‌ها و یا گربه‌ها را نشانه می‌گرفتند. این شعر اریش فرید، شاعر اتریشی در سرم زنگ می‌زند که: بچه‌ها شوخی شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زنند، قورباغه‌ها جدی جدی می‌میرند. حیوانات بی‌گناه جدی جدی در خیابان‌های شهرهای بزرگ ما می‌میرند. ساکنین شهرهای بزرگ ما با اینهمه هنوز خود را بانیان حقوق بشر می‌دانند. افسوس.
این عکس را چند روز پیش در شهری که زندگی می‌کنم، در یکی از گذرگاه‌های پر رفت و آمد گرفته‌ام. بستنی می‌خوردیم و به نان بستنی، پرنده‌ها را مهمان می‌کردیم. پرنده‌ها می‌آیند تا به این نزدیکی. و این اتفاق عادی است. اینجا هم بچه‌ها به دنبال پرنده‌ها می‌دوند و آنها را می‌ترسانند، اما پرنده‌ها در امنیت حضور آدم‌ها هنوز دوباره برمی‌گردند و در دسترس‌ترین جاها، لانه می‌سازند و روی تخم‌هایشان می‌خوابند. از تفریحات پسرک من یکی همیشه این بوده است که نان بخریم و برای پرنده‌ها بریزیم. شتابشان را برای برداشتن نان‌ها ببینیم. آنها را تا کنار خودمان بکشانیم. مثلی قدیمی هست که می‌گوید: آدمیزاد به آدمیزاد زنده است. اما زنده بودن آدمیزاد بی حضور حیوانات، کم ارزش است.