۱۳۹۴/۰۵/۳۰

روتین


یک وقتی دوستی می‌گفت چیزی بهتر از روتین برای بچه‌ها نیست. راست می‌گفت. روتین بچه‌ها را منظم می‌کند و بخصوص برای بچه‌های کوچک، به آنها احساس امنیت بیشتری هم می‌دهد. تصور کنید حتی خود ما، وقتی جایی می‌رویم، قراری داریم، برنامه‌ای داریم که می‌دانیم موضوع از چه قرار است، اطمینان و اعتماد بیشتری داریم. فرض کنید کسی به شما تلفن کند و بگوید: «بیا اینجا». هزار فکر با خودتان می‌کنید. شاید بچه‌ها هزار فکر نداشته باشند، اما همین ندانستگی مایه‌ی اضطراب می‌شود. 
بارها و بارها با سپنتا روتین را امتحان کرده‌ام. بازی‌ها برای بچه‌ها تکراری می‌شوند و باید هر از چند گاه مدل بازی و یا ریتم آن را تغییر داد، هرچند که روتین در کل تغییر نمی‌کند. اوایل مجبور بودم یکی یکی کارهایش را یادآوری کنم. مثلن: بلوز خوابت رو دربیار، شلوار خوابت رو دربیار، حالا بلوز جدید رو بپوش، شلوار رو بپوش... تا پیش از سپنتا واقعن نمی‌دانستم که این عادت‌ها چه سخت یاد گرفته می‌شوند. بچه‌های کوچک حافظه‌های کوچکی دارند. اما حالا پسرکم بزرگ شده. می‌تواند تمام کارهای صبح خودش را تنهایی انجام بدهد. اما هنوز پیش می‌آید که کارهایی را از قلم بیندازد، وقتی صبح دلش نمی‌خواهد برای رفتن به مهدکودک حاضر شود یا شب دلش نمی‌خواهد به رختخواب برود. به قول دوستی حتمن به یاد دارد، اما ترجیح می‌دهد از یاد برده باشد.
بهرحال... امروز که دنبال روش‌هایی برای مستقل‌تر و سریعتر کردن بچه‌ها می‌گشتم، به این تصویر رسیدم. پرینت گرفتم که بچسبانم به در اتاق سپنتا و شاید زمانی که صرف بهانه جویی برای «یادم رفت» می‌شود را صرفه جویی کنم. یکی از همکارها خواست که برای او هم بفرستم، برای اتاق بچه‌هایش. فکر کردم شاید به درد باقی بچه‌ها هم بخورد. بهرحال بازی تازه‌ای می‌تواند باشد. به امتحان کردنش می‌ارزد.

۱۳۹۴/۰۵/۲۷

درمورد من

اواخر فروردین پنجاه و هفت به دنیا آمدم. از این رو عاشق بهارم. تابستان‌ها را دوست دارم. پاییزها غمگینم و زمستان‌ها امیدوار. از کودکی‌ام بیشتر از هر چیز، باغچه‌های سبزی‌کاری‌ام را به یاد دارم و عصرهای دوچرخه سواری را. هنوز اگر حوصله کنم پشت پنجره‌ی آشپزخانه، در گلدان‌ها سبزی می‌کارم. اگر نترسم، دوچرخه سوار می‌شوم. 
غربت را اولین بار وقتی ده ساله بودم، در مشهد شناختم. بعد از آن هر سال عوض شدن مدرسه، این حس را در من تازه نگه داشت. بیست سالم که بود ازدواج کردم و این تغییر به شهر و بعد به کشور رسید. حالا دیگر هیچ غربتی من را نمی‌ترساند. چمدانم همیشه در دسترسم است تا از جایی به جایی دیگر بروم.
سالها پیشتر از ازدواجم، عاشق همسرم بودم و هنوز دوستش دارم. گاه به گاه در میان نوشته‌هایم از او به اسم «دانشمند» یاد کرده‌ام. این دنیای دیوانه را می‌شناسد و هر از گاه چیزی به آن اضافه می‌کند. پسرکی دارم که سریعتر از حد حوصله‌ی من دارد بزرگ می‌شود. خانه‌ام را بی این دو نمی‌خواهم.
غیر از آن چیزهایی که در مدرسه و از کتابخانه‌ی بزرگ پدرم یاد گرفته بودم، به اجبار، فرانسوی و بعد آلمانی و انگلیسی را هم یاد گرفته‌ام. به شوق نوشتن و لذت ترجمه کردن، سختی این اجبارها را کمتر حس می‌کنم. روزانه نوشتن از عادت‌های قدیمی من است و اگر چند روزی دست به کی بورد نزده باشم، کلافه و عصبانی‌ام. کلافگی‌ها و عصبانیت‌هایم را هم همین روزانه نوشتن‌ها تخفیف می‌دهند. 
رشته‌ی تحصیلی دانشگاهی‌ام، مهندسی کامپیوتر است. لذت برنامه نویسی را با لذت ترجمه کردن یک شعر برابر می‌دانم. ترجمه‌ی زبان آدمیزاد به زبان کامپیوتر، ماشین را وامی‌دارد تا کاری کند. امیدوارم ترجمه‌ی متنی به زبان ما، آدمیزاد را به کاری وادارد.
بیش از هر مذهبی به نیروهای دنیا معتقدم. عشق و نفرت، خنده و گریه، سلامتی و بیماری... همه و همه مثل گهواره‌ای در آغوشمان گرفته‌اند و تابمان می‌دهند. تا کی که به خواب رویم. 

ماهی نارنجی



تو کی آمده بودی
که حالا داری می‌روی؟

ماهی نارنجی
تقلا می‌کند در حوضچه‌ی کوچک انگشت‌های من
می‌اندازمش به آب
مگر من گفته بودم زیر پیراهنم بروی؟
برگرد به آب! برگرد
هوای تن من، آب نیست
برگرد! تنم رود نیست
من فقط می‌خواستم یک ساعتی در این رود شنا کنم
برمی‌گردم و باز شنا می‌کنم
دور باش از تنم!
زیر لباس‌های من خفه می‌شوی

ماهی نارنجی!
آمده بودی
تقلا نکن!
حالا داری می‌روی.

هشت توصیه برای مشاجره‌ی موثر

- آماده باشید! می‌شود برای یک مشاجره‌ی موثر از پیش آماده بود. اعتراض‌ها و استدلال‌های حریف را پیش بینی کنید.
- جواب‌های قانع‌کننده بدهید و حریف خود را متقاعد کنید. او را با سوال‌های ناگهانی در جواب سوال‌هایش غافلگیر کنید. اما خیال نکنید که همیشه باید حق با شما باشد.
- فقط درمورد موضوع حرف بزنید. مشاجره را به موضوعات دیگر نکشید.
- هر استدلال باید شامل این سه قسمت باشد: ادعا، توجیه، مثال
- به هیچ وجه مشاجره را شخصی نکنید. فقط به موضوع بپردازید. به هیچ وجه حریف خود را خطاب نکنید و مراقب باشید که حرمت او را نشکنید.
- مهمترین قسمت بحث را برای آخر کار نگه دارید. بخصوص قسمت‌های احساسی را که بعد از آن ممکن است امکان ادامه‌ی مشاجره نباشد.
- تنش‌ها را با کمی طنز تعدیل کنید.
- پیش از ترک محل، مشاجره را به نتیجه برسانید، یا قرار اقدام بگذارید، یا دست کم قول مساعد بدهید.

-----------
از تکلیف‌های کلاس زبان بود که به فارسی برگرداندم.