۱۳۸۸/۰۹/۰۹
زندگی
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
غمانگیز نیست که چشمهایمان بسته باشد؟
چشمانمان باید همیشه باز باشد
برای دیدن هر چه از دست رفتنی است
پیش از آنکه دیر شود.
وحشتناک نیست که دندانهایمان برق بزند؟
شیداییمان باید از درون باشد
برای زندگی در خانواده
زمان صلح.
بدتر از همه این نیست که دستهایمان
سخت و آزمند به هم چسبیده باشند؟
دستهایمان باید پاک و ساده باشند
برای برداشتن هدایا.
هیچ طعم تلخی ماندگار نیست
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
پیش از آخرین کلام
صحبت از فلاکت بود
در درون مادر اما
نهایت همه چیز زیباست.
در عوض باید
از هوسهایمان کم کنیم
که هیچ طعم تلخی
ماندگار نیست.
خوشبختی تابستان
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
خوشبختی تابستان:
صدای پیوستهی زنگ ناقوسها
که یکشنبه رونق بگیرد؛
و گرما به کارِ گرفتن شیرهی انگورهاست
میان تاکهای به هم پیچیده.
در اینهمه کرختی حتی
موج زنگها
تمام طول راه را میدوند.
تابستان، دراین دیار پاک،
پر از نیروی زندگی
مثل یکشنبهها قطعیست.
قلب سرگشته
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آه دوستان من،
هیچ کدامتان را انکار نمیکنم
حتی این عابری که از پوچی زندگی
تنها نگاهی آرام و آزاد و مردد دارد.
چندین بار انسانی، حتی او،
در برق لحظهای
چشمانش را میبندد
یا از دیگران میگریزد.
ناشناختهها، هر روز
سهم بزرگی از سرنوشت ما دارند.
دقیق باش ناشناس خاموش
در قلب سرگشتهام
که از نگاه تو بالا میرود.
نوستالژی
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آه از نوستالژی جاهایی
که با گذشت زمان
از یاد میروند
میخواهم از دوردستها
عادات فراموش شده و طرز رفتارها برگردند.
سفر رفتن آرام پاهایم
-این بار تنها-
بیشتر ماندن در چشمه
لمس کردن درخت، نوازش ساحل...
بالا رفتن از پلکان کلیسایی دورافتاده
که کسی علاقهای به آن ندارد؛
محو شدن درِ قبرستان
و خاموش شدن در سکوتاش.
این زمان برقراری یک رابطهی خوب و پایدار نیست؟
سخت، مثل سختی زمین
و با تضرع، که برایمان آشنا نیست.
نخل
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
نخل، بستر نرم ناهموار
جای خواب ستارهها
با شکنهایش رفته سوی آسمان.
این همان بستر یافته است؟
روشن و تابان
کنار دوستان ستارهاش
بیوقفه میجنبد.
آه از بستر نرم دستهای من
سرد و تنها
سنگین
زیر بار سنگینی غیاب این ستارههای برنجی.
۱۳۸۸/۰۹/۰۶
قاب پنجره
شعر از: راینر ماریا ریلکه
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
فرم هندسی بسیار سادهایست، پنجره
که به سادگی
زندگی وسیع ما را محدود میکند.
چیزی که دوست داریم
همیشه از آنچه در قاب پنجره ظاهر میشود
زیباتر نیست؛
چیزی که پنحره به ابدیتش میبرد.
هیچ اتفاقی در کار نیست.
زندگی، محصور عشق است
با کمی حاشیه
که ما میان آنیم.
برگهایی از خوشبختیهای کوچک
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
گل سرخ
چونان کتابی نیمهباز است
با برگهایی از خوشبختیهای کوچک
کتابی که هرگزش نخواندهایم.
کتابی جادویی
که در باد میگشاید و شاید
با چشمهای بسته خوانده شود...
کتابی که پروانهها از آن میآیند
دستپاچه
و همه با خیالهای مشابه.
صداهای شگفت
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
میگویند وقتی که زن
در حالتی خمیده میخوابد
صداهایی شگفت میشنود
که در تمام تنش میپیچد.
در این تن خمیدهی خوابیده
در نگاه خیرهی سکوت
زن از حضور زمزمه در خود
خشنود است.
فواره
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آموزهای نمیخواهم، جز آنِ تو
فوارهای که در خودت باز میریزد
آبهای خطر پذیری
که الوهیت را به زندگی زمینی برمیگردانند.
نه زمزمههای تو، نه هیچ چیز دیگر
نمیدانند که من مثالهای خودم را بکار میبرم؛
تو ستون نا استوار معبدی
که خودت را با طبیعت خاص خودت تخریب میکنی.
در ریزشات رقص چندین ستون آب را پایان میدهی.
خودم را برتر از آن میدانم
که بالا و پایین رفتنهای بیشمارت را دنبال کنم.
آنچه بیشتر از آوازهایت مرا به سوی تو میکشد
آن لحظهی جذبهی سکوت است
در شب،
که چون ستون آبی بالا میروی و بازمیگردی
نفسی که برمیگردد.
دختر
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
دختر را میبینی؟
دختری که آرزوی همه است
در جاده، آرام و شاد میرود.
در پیچ راه، به احتمال
مردان پیر زیبا سلامش کنند.
زیر چترش، با انفعالی فریبنده
دلبری میکند:
به آنی شعلهای را خاموش میکند،
که در سایهاش میدرخشد.
فانوس شب
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
فانوس شب، راز سر به مهر من،
قلبم را نشکافتهای؛
(شاید گم میشدیم)
روز اما آرام از پایین دست رسید.
باز تویی،
چراغی برای خوانندهای؛
میخواهی دمبهدم غافلگیر شود
دست از خواندن بکشد
سر از کتابش بردارد
و تو را نگاه کند.
(و سادگیات فرشته را انکار میکند).
اجازه بده بخوابم
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
اجازه بده بخوابم...
وقفهایست در نبرد طولانی با خواب.
در قلبم ماه طلوع میکند
که دیگر اینهمه تاریک نباشم.
مرگی که میگذرد
لذتی که تا انتها با ماست
در فرازها و فرودهایم
در خونم، و در تمام شیرههای پاک
در تو، در ریشههای خودش...
حتی ترس من نمیترسد.
خواب، فرمانروای خوشرفتار
اجازهی خوابیدن نمیدهد
خنده و گریه را در من میآمیزد؛
به من اجازهی انتشار بده
که حوای درون
با اشتیاق خصمانهاش
از پهلوی من نیست.
برتر از طرحهای سکوت
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
جای سکوت بیهمتای زمستان را
پیش درآمد یک آواز میگیرد؛
هر صدایی که میرسد
طرحی میریزد
نقشی میزند.
صدای ضربههای قلب ماست
برتر از طرحهای سکوت
سرشار از جسارتی غیر قابل توصیف.
۱۳۸۸/۰۹/۰۴
طعمه
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
همه کار میکنیم
که چهرهی وحشی و مبهماش را
مخفی نگه داریم
زمان باید بگذرد
تا آتش سرکشاش خاموش شود.
به ما چنان نزدیک میشود
که هستی دلخواه بخشیده را
از ما بگیرد؛
میخواهد حس کنیم
خدایی وحشی است
که ببرها را در بیابان مینوازد.
با طمطراق در ما وارد میشود
و میخواهد همه چیز بدرخشد.
اوست که از قفس میگریزد
و بی آنکه طعمه شود
میگیرد.
در تاکستان
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آنجا، در تاکستان، لابلای شاخ و برگها
چیزی بود:
چهرهی روستایی کودکی جنگلی
با زبانی الکن...
خوشهها پیش رویش خم میشوند
به آنی وحشت میکنیم
از این تابستان شاد مکار.
و خندهی کودکانهاش
در تمام میوههای مغرور باغ میگیرد
همهجا فریبی هست
که آهسته تکانش میدهد تا بخوابد.
آه، خدا
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
هیچ دادگاهی نیست که ترازویی دقیق داشته باشد
آه خدا، تو خواستهی عمومی
که خطاهایمان را میسنجی
و از دو قلب که به هم میآمیزی
قلبی بازتر و بزرگتر از حد طبیعی میسازی
که میخواهد باز بزرگتر شود...
تو که بیخیالی و مطبوع
به زبان توهین میکنی
و فعلها را به تجاهل به آسمان میبری...
موجودات زنده را
چون خرده تکههایی
به غیاب قاطع از بین میبری.
زن
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
کافیست زنی لحظهای
روی بالکن
یا در چارچوب پنجرهای بایستد
که خود را در تماشای حضورش گم کنیم.
دستانش را اگر بالا ببرد
که موهایش را جمع کند
مثل یک گلدان شکستنی:
چه بطلانی از ما
ناگهان به جلوه خواهد درخشید
و تیره بختیمان چون حبابی خواهد ترکید.
۱۳۸۸/۰۹/۰۲
عطر سنگین ملایم
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
به من بگو گل رز
این عطر سنگین ملایم
که خود را در آن پیچیدهای
از کدام هوا به این سطرها رسیده؟
هوا را بگو که بارها
از نفوذ اشیاء شاکی است
یا به اخمی خود را تلخ میکند
ولی به اجبار، گل رز!
اطراف تو میگردد.
گذار
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آب، آبی که میروی به شتاب
آب فراموشکار
که زمین دیوانهوار مینوشدت
قدری درنگ کن در کاسهی دستانم
به خاطر بسپار!
عشقی روشن و تند
بیقید چون غیابی که محو میشود
در فاصلهی رسیدن و رفتن
روزگار را کمی میلرزاند.
التهاب
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
دختر، گیج و پر التهاب
در ساحل هستیاش
تکیه داده به پنجره
ساعتها را هوسآلود میگذراند.
مثل سگهای تیزپا
وقتی با پاهای خمیده میخوابند
غریزهشان به رویا مشغول
با دستهای کشیده
زیباییها را ردیف میکنند.
هم این و هم آن میآسایند.
نه بازوها، نه پستانها، نه شانهها
نه حتی خودش نمیگوید: کافیست!
طبیعت از هر خویشاوندی نزدیکتر است
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
بین نقاب مه
و اینهمه سبز
طبیعت از هر خویشاوندی نزدیکتر است.
اوه، زیبای من!
شانههایش را ببینید
و جسارت این حقوق طبیعی را...
باز به زودی نقشی بازی میکند
در نمایشی که تابستان
با انبوه برگها میسازد.
مثل آینههای ونیزی
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
مثل آینههای ونیزی
ظهور این خاکستری
و روشنی مبهمی که به آن دلباخته است را
میشناسد.
با اینهمه
دستان لطیف تو میخواستند
لرزش خفیف ترازویی باشند
برای لحظههای لبریزمان.
در دوردست
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
سرزمینهای کهن
با برجهای ایستاده و زنگها
نگاههای بیغمی را به یاد میآورند
که غمگنانه
سایههای قدیمیشان را رو میکنند.
تاکستانها
در تابش خورشید سهمناکی
که زراندودشان میکند
از پا میافتند
و در دوردست
جایی شبیه آیندهی ناشناسمان
سوسو میزند.
۱۳۸۸/۰۸/۳۰
شمعدانی
با دستهای نور
پنجرههای خالی را باز میکنم
پشت هر پنجره پرندهای آواز میخواند
و شمعدانیها گلهای سرخ میدهند.
پای هر پنجره دورهگردی هست
و دخترکی که با موهای آشفته
بادکنکی میخرد
زنی با کودکی در آغوشش میگذرد...
شمعدانیها را با دستهای مادربزرگ آب میدهم
بادکنکها از دست دخترکان رها میشوند
کودکان جیغ میکشند
سراسیمه پنجرههای خالی را میبندم
آب دادن شمعدانی کار من نبود.
پنجرههای خالی را باز میکنم
پشت هر پنجره پرندهای آواز میخواند
و شمعدانیها گلهای سرخ میدهند.
پای هر پنجره دورهگردی هست
و دخترکی که با موهای آشفته
بادکنکی میخرد
زنی با کودکی در آغوشش میگذرد...
شمعدانیها را با دستهای مادربزرگ آب میدهم
بادکنکها از دست دخترکان رها میشوند
کودکان جیغ میکشند
سراسیمه پنجرههای خالی را میبندم
آب دادن شمعدانی کار من نبود.
۱۳۸۸/۰۸/۲۹
نتهای دوست داشتنی
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
میبایست خود را
وقف کارآترین تواناییها کرد
برغم ندامتها
مشکل ما جسارت است.
و گاه آنچه پیش میرود
تغییر میکند:
آرامش، تندبادی میشود
مغاک، کالبد فرشتهای.
هراس از پیچ و خمها، نه!
ارگها باید مهیب باشند
تا موزیک
از تمام نتهای دوست داشتنی پر شود.
چرخ چرخ
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
برای رسیدن به انتها، غنچهی زیبا
از چرخش گرداگرد ساقهات
گیج نمیشوی؟
حتی وقتی موج زدنهای منظمات
تو را غرق آب میکند.
نمیدانی در بسترت
دنیاست که میگردد
تا خواب رز کاملی را
در آغوش آرامش گیرد.
سایهها
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
تمام دنیا را آیا
این روشنی میتواند به ما برگرداند؟
سایهای تازه آیا
آرام و لرزان
باز ما را به او میرساند؟
سایهای شبیه ما
که اطراف چیزی ناآشنا
میچرخد و میلرزد.
گاه سایههای لرزان برگها
روی جاده و چمن
چنان آشنا هستند
که در نور تازه
ما را میپذیرند و با ما میآمیزند.
راهها
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
نقاشی مزرعه کلزا، اثر رنه کونیگ
----------------------------------------
راههایی هست، بین دو جا
به هیچکجا نمیرسند
با احتیاط از مقصدهای نامعلومشان میپرسیم.
راههایی هستند
پیش رویشان هیچ چیزی نیست
جز آنچه پیش روست:
فضای محض
و زمان.
حال خراب ما
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
چقدر به گلهای شگفت اعتماد کردیم
که این ترازوی حساس
وزن اشتیاق را نشان میدهد.
ستارهها همه آشفتهاند
غمهای ما در همشان میریزد
از قویترین تا ضعیفترین
هیچیک تحمل نمیکند
حال خراب ما را
شورهامان، فریادهامان.
فقط میز خسته نمیشود
و تخت (میز محو میشود).
معامله با نیستی
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
چند بندر هست
و در این میان چند بندر هست
که شاید تو به آنها وارد شوی.
چند پنجره هست
که میتوان آنجا زندگیات و تلاشهایت را دید.
چه تعداد بذر از آینده پر میکشد
که دلخوشی را به توفان بدل میکند
روز آرام جشن
شکفتنهاشان از آن توست.
چند زندگی هنوز در این جهان در جریان است
و میبالد با نیرویی که از زندگی تو میگیرد.
چه معاملهی همیشگی بزرگی است با نیستی.
سرزمین سوزان
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
وقت حرف زدن
شبیه کسی است که از مادرش میگوید،
سرزمین سوزانش نو میشود
بیکرانگی را که یاد میکند.
برآمدگی تپهها
در فرصتی ناب
برای برگشت به شگفتی خاستگاه
به شکل اول برمیگردند.
۱۳۸۸/۰۸/۲۸
تا ده که بشمرید
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
تا ده که بشمرید
همه چیز تغییر میکند
باد
ساقههای بلند و سبک ذرتها را
از جا میکند.
به هوا میرود و بر سینهی پرتگاهی میغلتد
تا کنار ساقههای سبک دیگری
که پیشتر به دست تندباد
از بلندیهای دیگری آمدهاند
بنشیند.
دشت زیر ضربههایی خیره میماند
که شاید همانها
او را شکل دادهاند.
آبیهای کوچک
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
پروانهای زیبا نزدیک خاک
گوش به زنگ طبیعت
تذهیبهای کتاب پروازش را مینماید.
دیگری خود را میبندد
کنار گلی که میبوییمش - :
حالا وقت خواندن نیست.
پروانههای دیگر
آبیهای کوچک، پراکنده
شناور و معلق
خردههای آبیِ نامهی عاشقانهی بادند.
نامهای که پاره پاره شده
که در حال نوشتنش بودیم
وقتی که گیرنده
برای باز کردنش شک داشت.
کمان
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
آنک چشماندازی کهن، ناقوسی
شبی، رستگاری نابی -؛
این همه در ما معبری میسازد
به خبری، شمایل محبوبی...
اینسان در پریشانی مبهمی میزییم
در فاصلهی کمانی، تا نفوذ تیری:
میانهی دنیایی بس متلاطم
که فرشتهها را به دام میاندازد
تا این هوایی که همه چیز را به رکود میکشد
از حضور مفرط.
خدانگهدار
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
بخاطر دیدن تو بود
که تکیه به آخرین پنجره زدی
و من فروغلتیدن به عمق پرتگاهم را
شناختم، نوشیدم.
بازوان آویختهات از شب
چیزی از تو در من گرفت
رهید، گریخت...
اشارهات گواه چنین خدانگهداری بود
که مرا در باد پیچید
که مرا در رود افکند؟
۱۳۸۸/۰۸/۲۷
۱۳۸۸/۰۸/۲۰
۱۳۸۸/۰۸/۱۷
مرد بیسر
مردی که سر نداشت، همهی تناش تن بود
دست دور گردناش حلقه نمیشد
سر اما روی سینهاش آرام میگرفت
روی دو پا راه میرفت
دستهایی به کوچکی بالهای قناری داشت
به کفایت دود شدن سیگاری لای انگشتهایش
مردی که سر نداشت
خودش را روی سنگفرش میانداخت
زیر چکمهی سربازان
پیش روی تانکها
و کسی صدای فریادش را نمیشنید
من عاشق مرد بیسر بودم
اما چشم نداشت،
نمیدید.
دست دور گردناش حلقه نمیشد
سر اما روی سینهاش آرام میگرفت
روی دو پا راه میرفت
دستهایی به کوچکی بالهای قناری داشت
به کفایت دود شدن سیگاری لای انگشتهایش
مردی که سر نداشت
خودش را روی سنگفرش میانداخت
زیر چکمهی سربازان
پیش روی تانکها
و کسی صدای فریادش را نمیشنید
من عاشق مرد بیسر بودم
اما چشم نداشت،
نمیدید.
۱۳۸۸/۰۸/۱۵
اشتراک در:
پستها (Atom)