۱۳۸۷/۱۱/۰۴
۱۳۸۷/۱۰/۲۹
بچهها سلام
میگم «بچهها» بهتون بر نخوره. خیلی هم خوشتون بیاد. بهتر از اینه که بگم: سلام پیرمردا و پیرزنای مردنی. حالا هرچی. اومدم عین همون چیزی که تو وبلاگ یاهو سیصدوشصت نوشتم اینجا کپی کنم، دیدم نمیشه. اون مال بچههای همون جا بود. پس مجبورم یه جور دیگه بنویسم. ولی آخه چه جوری؟ گفتن نداره. خودتون میبینید. بعید میدونم کسی متوجه اینهمه تحولات رو صفحه نشده باشه.
واسه بچههای یاهو گفتم، اینجام بگم که قرار بود موقع تولد وبلاگم یکسری تغییرات رو صفحهش بدم که جور نشد و فکرش هی همینجوری تو سرم چرخید تا آخر سر یه چیزی از آب دراومد، اینجوری. قصدم این بود که فضاهای پراکندهم رو یکی کنم. حالا در واقع فضاهایی که از وبلاگ یاهو دوست داشتم منتقل کردم اینجا. یه فضا برای نوشتن یه جملهی کوتاه، یه فضا برای عکس و یه فضا برای نوشتههایی که قرار نیست آرشیو بشن درست کردم. نوشتههایی که قرار نیست آرشیو بشن همون نوشتههان که به قول خودم تاریخ مصرف دارن.
بذارین براتون بگم:
نوشتهها دو جورن: یکی اونایی که نوشته میشن برای همیشه و یکی اونایی که اعتبارشون زود تموم میشه. من برحسب اعتبار نوشتهها و بلند و کوتاهی تاریخ مصرفاشون اونا رو دسته بندی میکنم. یه سری نوشتهها هستن مث چیزایی که تو اخبار خونده میشن که تاریخ مصرفشون گاهی ممکنه حتی فقط یه لحظه یا چند ساعت باشه. مث اینکه بگن الان ساعت چنده یا اینکه بیرون داره بارون میاد. من از اینجور نوشتهها خوشم نمیاد. نوشتههای دیگهای هستن که تاریخ مصرفشون طولانیتره. مث یه خاطره که ممکنه آدم دوست داشته باشه واسه کسی تعریف کنه و اگه کسی نبود و خاطره تعریف نشد، فراموش میشه و آدم یه خاطرهی جدیدتر پیدا میکنه برای تعریف کردن. اینجور نوشتهها به درد گفتن میخورن ولی به درد آرشیو شدن نمیخورن. آدم یه چیزی تعریف میکنه، کسی اگه شنید که شنید، اگه نه، هیچ فرقی نمیکنه. ولی نوشتههای دیگهای هستن که تاریخ مصرف ندارن یا ممکنه تاریخ مصرفشون خیلی خیلی طولانی باشه. اینطور نوشتهها یه چیزایی هستن مث شعر. آدم میخونه و ازش میگذره. دوباره بهش برمیﺧوره، دوباره میخوندش و باز براش تازگی داره. هزار سال دیگه هم مردمی اگه اون شعر رو بخونن، باز براشون تازگی داره و ازش لذت میبرن. البته همهی شعرهام اینطوریا نیستن. ولی نوشتهای ارزش داره که تاریخ مصرف نداشته باشه یا تاریخ مصرفش خیلی خیلی طولانی باشه. من سعی میکنم اینجا رو وبلاگم اینطور نوشتهها رو آرشیو کنم. باقیشو کوچولو اون کنار مینویسم و بعد دیلیت میکنم.
۱۳۸۷/۱۰/۲۸
اخترک چهارم
تمام هفتهی پیش به خودم میپیچیدم سر قضایایی که میشنیدم از دوستان شاملو. عجیب نبود که شبها خواب شاملو و دوستان ندیدهاش را ببینم. عجیب نبود که میان گیجی و سردرگمی دستوپا بزنم. همان شب درگیر مهمانی و جشن بودم و نمیدانستم در بیرون خودم حاضر باشم، یا درونم. با دوستان از تاریخ حرف میزدیم و از اتفاق. گاه هم درمانده میشدیم. دلگرمیمان فقط موزهی مجازی خانهی شاملو بود. همین و همین. درونم را چیزی میفشرد که «بغضم اگر بترکد» و میدانستم که نباید بترکد. نشستهام اینجا و از این ناراحتم که کمکی نیستم. این چند روز خبرها را از سایتهای دیگر میگرفتم و از سکوت سایت شاملو متعجب بودم. امروز بالاخره دیدم که این سکوت شکسته. به حکم انتقاد باید بگویم که سایت شاملو مایهی دلگرمی است. حرفی که آنجا نوشته میشود حکم حضور دوست را دارد کنار دوست. حس تنهایی را کم میکند.
فکر کردم از شاملو چیزی اینجا بگذارم، برایم سخت است انتخاب از میان مجموعهای که نمیشود کل بودنشان را به هم ریخت. این بود که از شازده کوچولو کمک گرفتم و به اخترک چهارمش رفتم که ببینم خرید و فروش اصلن چه معنا و حسی ممکن است داشته باشند. دلم نمیﺧواهد هیچ کدام از یادگارهای شاملو را داشته باشم. مالک چیزی بودن حرمتش را میشکند و عاشقی را میکشد. شاید پراکنده مثل نور ماه، وسعت، بیاندازه و بیمهار شود.
این لینکها را ببینید: خبرنامهی شاملو و اخترک چهارم
فکر کردم از شاملو چیزی اینجا بگذارم، برایم سخت است انتخاب از میان مجموعهای که نمیشود کل بودنشان را به هم ریخت. این بود که از شازده کوچولو کمک گرفتم و به اخترک چهارمش رفتم که ببینم خرید و فروش اصلن چه معنا و حسی ممکن است داشته باشند. دلم نمیﺧواهد هیچ کدام از یادگارهای شاملو را داشته باشم. مالک چیزی بودن حرمتش را میشکند و عاشقی را میکشد. شاید پراکنده مثل نور ماه، وسعت، بیاندازه و بیمهار شود.
این لینکها را ببینید: خبرنامهی شاملو و اخترک چهارم
۱۳۸۷/۱۰/۲۵
۱۳۸۷/۱۰/۱۹
۱۳۸۷/۱۰/۱۷
۱۳۸۷/۱۰/۱۶
اینجا
شعر از: ژان تودرانی
ترجمه: نفیسه نوابپور
--------------------
من اینجا نیستم
اینجا نیست
اینجایی وجود ندارد
اگر اینجا میبود
من نمیتوانستم
راه بروم
یا حرف بزنم
اینجا بهانهایست
برای گفتن: من میروم
دروغ است
به قدری وجود دارد
که کسی اینجا نیست
و نمیماند
و گریزان
به دام نمیافتد
دراز نمیکشد
نمیخوابد
اینجا یک کلمه است.
اشتراک در:
پستها (Atom)