۱۳۹۹/۰۵/۲۲

در خلوت

آرام آرام مشغول منتقل کردن همه‌ی یادداشت‌ها و ترجمه‌هایی هستم که این چند ساله در فیس بوک و تلگرام و اینستاگرام نوشته‌ام. عجب کاری کردم. به ساز فیلترینگ رقصیدم. بلاگر را که فیلتر کردند، با دوستانم گله‌ای رفتیم به فیس بوک. فیس بوک را که فیلتر کردند، پناه بردیم به تلگرام. تلگرام را که فیلتر کردند، رقصیدیم در اینستاگرام. من از این بازی خسته‌ام. یک جای امن و آرام می‌خواهم که برای خودم روزانه بنویسم و در خلوت خودم به قالب‌های مختلف فرو بروم؛ زندگی‌های متفاوت داشته باشم. مدتی هست که مشغول سرجمع کردن زندگی خودم هستم. دفترهای نیمه‌تمام را تمام می‌کنم؛ خودکارهای نیمه‌پر را خالی می‌کنم؛ ذهن نیمه‌خسته‌ی خودم را مصرف می‌کنم. من حتی مدتی هست که لباس‌های کهنه‌ام را می‌پوشم و پاره می‌کنم و دور می‌اندازم. حالا می‌خواهم تمام فضاهای نصفه نیمه‌ی زندگی‌ام را سرجمع کنم. همه را یکجا بچینم کنار هم. بعد با خیال راحت بنشینم و تماشا کنم که چه‌ها به من گذشته و چه‌ها می‌گذرد. 

۱۳۹۹/۰۵/۲۱

سه‌شنبه



 فردا قراره یه اتفاقی برام بیفته که نمی‌دونم چیه. شاید پیشنهاد یه کار تازه، یا پیدا کردن یه دوست تازه باشه. شاید فقط یه تجربه‌ی تازه باشه. با اینحال امشب وصیت کردم اگه مردم لپتاپ‌هام رو به محل کار و تحصیلم پس بدن، بدون اینکه روشنشون کنن. کاغذهام رو بریزن دور، بدون اینکه نگاهشون کنن. گفتم کجا پسوردهام رو ذخیره می‌کنم؛ کجا چقدر پول دارم؛ مدارک بیمه رو کجا می‌ذارم....

چند شب پیش مامانم رو خواب دیدم. با هم از یه جا اومده بودیم که خانواده رو ببینیم و قرار بود سه شنبه برگردیم.

چند روزه با همکارا می‌خوایم یه قرار بذاریم همو ببینیم. یهو پرچم سه‌شنبه رفت بالا و قرارمون شد فردا. آخر شبه و هنوز معلوم نیست چه ساعتی، کجا. دلم رو دریا می‌کنم و می‌رم به استقبال سه‌شنبه‌. لاک تازه می‌زنم به ناخنهام و یه بخش از پایان‌نامه‌مو تموم می‌کنم.

سه‌شنبه‌ها همیشه روزای خاصی هستن. همیشه روزای خاصی بودن. بهترین روزای هفته‌ان. معجزه‌ها همیشه سه‌شنبه‌ها اتفاق میفتن. حتی سرمایه‌گذارها میگن پولی که سه‌شنبه سرمایه‌گذاری کنی، سود بیشتری می‌ده. فردا، سه‌شنبه، مامانم بهم یه قولی داده که نمی‌دونم چیه. 

۱۳۹۹/۰۵/۱۶

چمنزار چیست؟

برای کار مدرسه سپنتا قرار بود این شعر را حفظ کند از فریدل هوف‌باور که من ترجمه‌اش کردم به فارسی. در این لینک شعر اصلی را با صدای سپنتا بشنوید: https://www.youtube.com/watch?v=L6Jn_cxZvFo



چمنزار چیست؟
چراگاه گاوهاست
و چند چیز دیگر.
علف و گل،
بال پروانه. وزوز زنبور.
خزیدن مورچه. غلتیدن سوسک.

هی! سوراخ موش کور. گل‌های مینا.
میخک قرمز، زیر آبی آسمان.
ملخ می‌خواهد به ارتفاع ساقه‌های زیره بپرد.
دو گل بر بوته‌ی بابونه باز شده.

پشه‌ها روی منقار لک‌لک‌ها پِرپِر می‌کنند.
زنبورهای عسل در کندوهایشان همهمه می‌کنند.
گلهای استکانی دینگ و دانگ می‌کنند.
زیر یک گل قاصدک، جیرجیرکی می‌خواند.

باد چنگ می‌نوازد یا گیتار،
هر چیزی می‌جنبد و تکان می‌خورد، 
هرچیزی که آنجا زندگی کند
شناور است، می‌درخشد، می‌شکند، زمزمه می‌کند، می‌نالد، پرسه می‌زند.
چمنزار چیست؟
همین است چمنزار. 

۱۳۹۹/۰۵/۱۴

گلستان سعدی - در اخلاق درویشان - حکایت ۱۲

پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو بِه نمی‌شد. مدت‌ها در آن رنجور بود و شکرِ خدای -عزوجل- علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می‌گویی؟ گفت: شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم، نه به معصیتی.

گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم: از بنده‌ی مسکین چه گنه صادر شد
کو دل‌آزرده شد از من؟ غم آنم باشد

هنریک ایبسن


هنریک ایبسن یه شاعر و نمایشنامه‌ نویس نروژیه که به قدر شکسپیر بزرگه. حدود دویست سال پیش در سال ۱۸۲۸ در نروژ به دنیا میاد. وقتی هنریک هنوز خیلی کوچیک بوده، خانواده دچار ورشکستگی میشه. مادرش برای فرار از مشکلات به مذهب رو میاره و پدرش افسرده می‌شه. اوضاع مالی خراب خانواده باعث میشه که هنریک ایبسن نگرش خاصی نسبت به جامعه، بخاطر جامعه‌ای که درش زندگی می‌کرده و اونا رو به چشم تحقیر نگاه می‌کردن، پیدا کنه. بعدها هنریک سعی می‌کنه پزشک بشه ولی چون دانشجوی موفقی نبوده، تصمیم می‌گیره نویسنده بشه. اولین کتابش در ۲۲ سالگی چاپ می‌شه و بعد یه مدتی با حزب کارگر همکاری داشته، ولی بعد سیاست رو می‌بوسه و می‌ذاره کنار. یه مدتی بعد از اون تو یه تماشاخونه کار می‌کرده و همکار ۱۴۵ تئاتر بوده، بدون اینکه چیزی براشون بنویسه. همین تجربه‌ی خوبی میشه براش که شروع کنه به نوشتن نمایشنامه و نمایشنامه‌نویس موفقی بشه.
خانه عروسک، اشباح، و دشمن مردم از بهترین و به یاد موندنی‌ترین کارهای این نمایشنامه نویس در ایران هستن. 
هنریک ایبسن حدودن هفتاد و هشت ساله بوده که بر اثر سکته‌ی مغزی جان عزیزش رو از دست می‌ده.
اون میگه: بدترین کاری که انسان می‌تونه با خودش بکنه، بی‌عدالتی با دیگرانه.
میگه: قوی‌ترین انسان در دنیا کسیه که بیشتر از دیگران تنهایی رو تاب می‌آره.
میگه: زندگی جنگ با غولهاست.
میگه: آزادی اینه که می‌دونی هنوز یه عمل شجاعانه‌ای هست که میشه انجامش داد.
میگه: همیشه حق با اکثریت نیست. کدوم دسته افراد بیشترین جمعیت را دارند؟ آدم‌های باهوش یا آدم‌های احمق؟
میگه: هزار کلمه هم که بنویسی، هنوز نمی‌تونی تاثیر عمیق اتفاقی که افتاده رو منتقل کنی.