یه وقتی زیاد این آهنگو از رادیو میشنیدم. سعی کرده بودم ترجمهش کنم اما چیز خوبی از کار درنمیومد. فک کردم فقط یه نفر میتونه این ترجمه رو بنویسه. متنو دادم دستش و یه چیزی تو این مایهها بهم برگردوند. یه دستی به سروگوشش کشیدم و شد این چیزی که اینجاست. نمیدونم شعرش از کیه ولی «آمل بنت» میخونه به اسم «فلسفهی من».
توسرم فقط اینه: منو همین جوری که هستم بخوان
شاید خیلیا خیلی چیزا بم بگن..
من اما مشتمو واسه خاطر همه چیزای خوب و همه چیزای بد بالا میبرم
خب درسته دورگهم.. گناه که نکردم
قلبم گر میگیره.. بیخیال، مشتمو بالا میبرم
سرمو بالا میگیرم.. ترکهی خوش تیپیام.. مدام جون میکنم
زندگی نمتونه دست و پامو ببنده.. تو بازی، یه آس، رو دست شاهم
با اینکه عقایدمون با هم فرق دارن، با اینکه واسهم خوب نیست
مشتمو میبرم بالا.. بازم بالاتر..
خود ماهو نشونه میرم.. خستهم باشم باز نمیترسم
با همه وجودم جای زخما رو حس میکنم
اگه لازم باشه بازم از این کارا میکنم
و مشتمو پایین نمیارم
مث باقی دخترا نیستم.. هم نگاهامون فرق داره، هم لباسامون
اطوارای خودمو دارم.. پیچ و تاب تن خودمو دارم.. که دِلا رو گرم میکنه
یه دخترم از یه محلهی عادی.. که یاد گرفتهم مغرور باشم
عاشق باشم نه بدبخت.. قلب داشته باشم نه سنگ
توسرم فقط اینه: منو همین جوری که هستم بخوان
با خنده و محکم.. دستمو مشت میکنم.. آینده رو نشونه میرم
سرمو بالا میگیرم.. ترکهی خوش تیپیام.. مدام جون میکنم
زندگی نمتونه دست و پامو ببنده.. تو بازی، یه آس، رو دست شاهم.
ترجمه و بازنویسی از: نفیسه و ایلناز نوابپور