۱۳۸۸/۱۱/۲۸

فلسفه‌ی من


یه وقتی زیاد این آهنگو از رادیو می‌‏شنیدم. سعی کرده بودم ترجمه‏‌ش کنم اما چیز خوبی از کار درنمیومد. فک کردم فقط یه نفر می‏‌تونه این ترجمه رو بنویسه. متنو دادم دستش و یه چیزی تو این مایه‏‌ها بهم برگردوند. یه دستی به سروگوشش کشیدم و شد این چیزی که اینجاست. نمی‌‏دونم شعرش از کیه ولی «آمل بنت» می‏‌خونه به اسم «فلسفه‏‌ی من».


توسرم فقط اینه: منو همین جوری که هستم بخوان
شاید خیلیا خیلی چیزا بم بگن..
من اما مشتمو واسه خاطر همه چیزای خوب و همه چیزای بد بالا می‏‌برم
خب درسته دورگه‏‌م.. گناه که نکردم
قلبم گر می‏‌گیره.. بی‏‌خیال، مشتمو بالا می‏‌برم
سرمو بالا می‏‌گیرم.. ترکه‏‌ی خوش تیپی‏‌ام.. مدام جون می‏‌کنم
زندگی نم‏‌تونه دست و پامو ببنده.. تو بازی، یه آس، رو دست شاهم
با اینکه عقایدمون با هم فرق دارن، با اینکه واسه‏‌م خوب نیست
مشتمو می‏‌برم بالا.. بازم بالاتر..
خود ماهو نشونه می‏‌رم.. خسته‏‌م باشم باز نمی‏‌ترسم
با همه وجودم جای زخما رو حس می‏‌کنم
اگه لازم باشه بازم از این کارا می‏‌کنم
و مشتمو پایین نمیارم
مث باقی دخترا نیستم.. هم نگاهامون فرق داره، هم لباسامون
اطوارای خودمو دارم.. پیچ و تاب تن خودمو دارم.. که دِلا رو گرم می‏‌کنه
یه دخترم از یه محله‏‌ی عادی.. که یاد گرفته‏‌م مغرور باشم
عاشق باشم نه بدبخت.. قلب داشته باشم نه سنگ
توسرم فقط اینه: منو همین جوری که هستم بخوان
با خنده و محکم.. دستمو مشت می‏‌کنم.. آینده رو نشونه می‏‌رم
سرمو بالا می‏‌گیرم.. ترکه‏‌ی خوش تیپی‏‌ام.. مدام جون می‏‌کنم
زندگی نم‏‌تونه دست و پامو ببنده.. تو بازی، یه آس، رو دست شاهم.

ترجمه و بازنویسی از: نفیسه و ایلناز نواب‌پور