۱۳۹۲/۰۶/۰۹

سربالایی



خسته بود. آنقدر که وقتی راه می‌رفت پاهایش خوب از زمین کنده نمی‌شدند. دستش را انداخته بود روی شانه رفیقش و با نفس‌های بریده٬ یکبند حرف می‌زد. سربالایی نفسش را بریده بود. رفیقش دست انداخته بود دور کمرش و آرام می‌کشیدش. با احترام به مردی که خاطرات جنگ‌هایش را تعریف کند٬ به حرف‌هایش گوش می‌داد. نه غمی بود در صدایش و نه افسوسی. مثل کسی که گزارش کارش را سمینار می‌دهد٬ تعریف می‌کرد. معشوقه‌اش را یک روز می‌بیند که سوار یک ماشین قدیمی کرده‌اند و می‌برند. نفهمیده کی. نفهمیده کجا. هرچقدر انتظار کشیده٬ هیچ خبری به دستش نرسیده. خیلی وقت نبوده که با هم آشنا شده بودند. زن همیشه پای پنجره‌ی باز اتاق٬ گلدان‌هایش را آب می‌داده و بهشان می‌رسیده. مرد همیشه وقتی نفس زنان می‌رسیده٬ به او نان تعارف می‌کرده. خیلی کم با هم حرف زده بودند و بیشتر همدیگر را تماشا کرده بودند. و بعد همه چیز با رفتن آن ماشین قدیمی تمام شده بود. مرد نان را هر روز صبح می‌خرد. پنجره‌ی خانه‌ی زن ماه‌هاست که باز نشده. خانه خالی‌ست. گلدان‌ها پوسیده‌اند و کسی نیست آبشان بدهد.

درمورد ژان فولان



تولد ژان فولان بود دیروز. شاعری که دوستش دارم و شناخت دنیای رنگی‌اش را مدیون محسن عمادی عزیزم. حالا که بیشتر در فیس‌بوک می‌نویسم فراموش می‌کنم اینجا هم کپی کنم مطالب را؛ یک روز دیر شد. ترجمه‌هایم از این شاعر دوست داشتنی را می‌توانید در فیس بوک، یا وبلاگ ترجمه‌های خودم یا روی سایت خانه‌ی شاعران جهان ببینید. عکس بالای متن امضای شاعر است. قدری هم درموردش بخوانید:

۲۹ اوت ۱۹۰۳ سالروز تولد ژان فولان است که هم نویسنده بوده و هم حقوقدان و هم شاعری که جوایز مختلفی بابت شعرهایش دریافت کرده. فولان در کانیزی فرانسه به دنیا آمد. کانیزی روستای کوچکی‌ست جنوب سن-لو. فولان از سیزده سالگی به دبیرستان سن-لو رفت و پدرش همانجا علوم طبیعی درس می‌داد. در هجده سالگی وارد دانشکده حقوق شد و در بیست سالگی برای اولین بار به پاریس رفت. بخاطر مشکلات پزشکی از خدمت سربازی معاف شد و همانجا در پاریس ماند. از بیست و چهارسالگی و با عضویت در کانون وکلای پاریس، فولان توانست با بزرگانی چون سالمون، روردی، مک اورلان، جاکوب و لوبان آشنا شود. سپس در سی سالگی اولین مجموعه شعرش را به نام «پنج شعر» منتشر کرد و به این واسطه گیوویک و آلبرت-بیروت را شناخت و توانست برنده‌ی جایزه‌ی مالارمه شود.
ژان فولان در سی و یک سالگی با دختر نقاش معروفی ازدواج کرد که خودش با اسم دینِس نقاشی می‌کشید.
با وجود بینایی ضعیفش، ژان فولان را در سال ۱۹۴۰ بعنوان توپچی به جنگ فرستادند. با اینحال او یک سال بعد برنده‌ی جایزه‌ی بلومنتال شد و شیوه‌ی فکری‌اش مخالف دولت ویشی بود.
فولان در چهل و هشت سالگی عضویت کانون وکلای پاریس را رها کرد که رییس دادگاه بشود. در فاصله‌ی بیست سالی که ژان فولان از ۱۹۴۹ عضو هیات مدیره‌ی انجمن قلم بود، بارها به نقاط مختلف دنیا از جمله تایلند، ژاپن، برزیل، آمریکا و سنگال با همین عنوان سفر کرد و در ۱۹۷۰، برنده‌ی جایزه بزرگ شعر آکادمی فرانسه شد.
۱۰ مارس ۱۹۷۱ روز خوبی برای ژان فولان نبود. او مهمان تورینگ کلاب، در یک کشتی بود. نیمه شب ماشینی باعث وارونه شدن کشتی می‌شود و متاسفانه فولان در این حادثه می‌میرد. او را یک هفته بعد در کانیزی، روستای زادگاهش دفن می‌کنند.
ژان فولان کتاب‌های زیادی از جمله شعر و نقد و داستان در زمان حیاتش منتشر کرده و پس از او کتاب‌های مختلفی درموردش نوشته‌، برای او شعر گفته‌اند و از کارهایش تعریف و تقدیر شده است. به نام ژان فولان هنوز در سن-لو هر سال یک رقابت ادبی برپاست.

۱۳۹۲/۰۶/۰۴

تمرین برای شعر نوشتن


ده دوازده تا شعر پیدا کنید و از هرکدام یک خط تصادفی انتخاب کنید. این ده دوازده خط را جدا جدا روی کاغذ یا روی تکه کاغذهای جدا بنویسید. بعد به آنها نگاه کنید. سعی کنید آنها را با ترتیبی که به نظرتان مناسب است دنبال هم بچینید. حالا شعر خودتان را با موضوعی که به ذهنتان رسیده و با تغییراتی که در عبارت ها و کلمات می دهید، بنویسید.
این روش البته روش شعر نوشتن نیست اما کمک به تقویت خلاقیت و گسترش ذهن می کند.
بعد شعر را با صدای بلند برای خودتان بخوانید و اگر می‌توانید جایی ضبط کنید و به صدای خودتان گوش کنید. هرجا را لازم است اصلاح کنید. بعد شعرتان را به دوستی یا منتقدی بدهید و نظرش را بپرسید. هر نظری را که پسندیدید در تغییر شعرتان اعمال کنید.
به یکبار و دو بار اکتفا نکنید. اگر دوست دارید شعر بنویسید، زیاد تمرین کنید. سعی کنید بدون کمک گرفتن از شعرهای دیگر، شعر خودتان را با حس و کلمات خودتان بنویسید.