۱۳۸۹/۰۱/۰۴

امید

شعر از: فرناندو پسوآ
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------
می‌‏‌گن؟
یادشون می‌‏ره.
نمی‏‌گن؟
گفته بودن.

می‌‏کنن؟
وحشتناکه.
نمی‌‏کنن؟
بی‏‌خیال.

چرا از همه جا
امید،
وقتی همه چی
خیاله؟

۱۳۸۸/۱۲/۲۹

چرخ، چرخ، همیشه

شعر از: ژاک پره‌ور
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
---------------------------------------
از مدرسه رسیدیم
قطار قصه دیدیم
یه واگن طلایی
رو ریلای خیالی
سوار شدیم، خندیدیم
دور دنیا چرخیدیم

چرخ، چرخ، چه چرخی
چه ساحل قشنگی
قایقای رنگارنگ
گوش‏‌ماهیای خوشرنگ
یه چندتایی جزیره
تو دریا بی‌‏نظیره

ماه، ماه، چه ماهی
تو قایقای کاهی
با یک عالم ستاره
رو موجا بی‌‏قراره
ماهی‌‏گیرا زیر آب
تو فکر ماهی‏ کباب

چرخ، چرخ، دوباره
قصه ادامه داره

رو ریلای خیالی
باغچه‏‌ی خاک خالی
می‏‌گرده دور دنیا
می‏‌گذره از رو دریا

پشت سرش زمستون
روون شده شتابون
که باغچه رو بگیره
سرما تو خاک بچینه

ما پشت سر رسیدیم
باغچه رو پس گرفتیم
زمستون زیر چرخا
جا مونده بود با سرما

بهار اومد دوباره
قصه ادامه داره

سوزن‏‌بان مهربون
مرسی می‌‏گفت بهمون
گل‏‌های ناز و خوشبو
بی‌‏حرف و بی‏‌گفتگو
تو باغچه‌‏های خالی
قد کشیدن حسابی

ما بچه‌‏ها پیاده
رفتیم تو دشت و سبزه
با اسب و یا با گاری
با ماشین سواری
با قایق و با کشتی
تو آسمون، رو خشکی
رقصیدیم و خندیدیم
دور دنیا چرخیدیم

چرخ، چرخ، همیشه
بهار برنده می‏‌شه.

۱۳۸۸/۱۲/۲۱

تو خوابی

شعر از: برنارد دادیه
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

شب است و سکوتی ژرف.
تو خوابی و
من بیدار.

بی‌‏شک رویا می‌‌‏بینی
من خاطراتمان را می‌‏کاوم
و به صدای نفس‏‌هایت گوش می‏‌دهم.

شب است و سکوت ژرف.
تو خوابی و
من پای عشقمان بیدار.

رویاهایمان را می‌‏کاوم، که روزها را در خود می‏‌پیچند
از فراموشی بیرونشان می‌‏کشم
که بر خاکریزها برافرازمشان
اشک‏‌های کودکی‌‏هایمان را بازمی‌‏یابم
شب است و سکوت ژرف.
من دیده‌‏بانی پیرم
که پشت خاکریزها پنهان می‌‏شوم.
می‏دانم چطور می‌‏شود شهری را فتح کرد
می‏دانم چطور می‌‏شود قلبی را از دست داد.
تو خوابی و
من بیدار.

من قلمزن شب‌‏های پر ستاره‏‌ام،
طلاکار روزها.
برای رسولان، بامدادان و
رنگین‏‌کمان دقایق بی‏‌دغدغه دارم.
از معبد خدای من
نه بوی خون می‌‏آید
نه صدای شیون زن.

من دیده‏‌بانی پیرم
که پشت خاکریزها پنهان می‏‌شوم.
شب است و بس آرام
تو خواب...

مردم رویاهایم را می‌‏بردند
از من دست نوشته می‏‌خواستند
پیراهن کتانم به تن‌ام نبود
که بروم رو در رویشان
من فقط سپر دیده‏‌بان بودم.
روز می‏‌شود
و ما فردا همدیگر را در باغ پیدا می‌‏کنیم
در غبار نقره بر بوته‏‌های رز
رویاهای کودکی ما.

دیده‌‏بانی پیرم من
که پشت خاکریزها پنهان می‌‏شوم،
به چشم، پگاه‏‌های کهنه دارم
در سر، سرودهای آینده.

رویایی بی‌دغدغه

شعر از: الکساند پوشکین
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

تمنا خونم را به جوش می‌‏‌آورد،
به عشق، روحم را می‏‌خراشی.
بخشش لب‏‌هایت: بوسه‌‏هایت
قدر صمغ و شراب می‌‏بخشدم.
سرت آرام سوی من می‌‏گردد
که تا خرمی روز
تا صید سایه‏‌های شبانه
رویایی بی‏‌دغدغه را بخوابم.

۱۳۸۸/۱۲/۱۷

برای کودکم، با عشق

طراوت تولد را بر سینه‏‌های هم نشا می‏کنیم‏
تو ریشه در پستان‏های رسیده‏ی من می‏دوانی
من در رگ‌های سرخ تو
خون گرم می‏نوشیم
بهار بر اندام‏هایمان جوانه می‏زند
پرنده‏ها روی سست‏ترین شاخه‏هایمان لانه می‏سازند
برگ‏های سبز می‏دهیم
و ملتمسانه به چشم هم خیره می‏شویم
یعنی:
درخت من، جایی نرو!

طنز زندگی

ماشین زندگی‏‌ام فقط دو دنده دارد
راست، می‏زند به صحرای عاشقی
چپ، بیراهه می‏رود
عقب برنمی‏گردد
خلاص که می‏کنم، راست می‏رود جلو
ترمز ندارد
تابحال چند نفر را زیر گرفته‏ام
.
خطر نمی‏کنم
فرمان را دست تو نمی‏دهم.

۱۳۸۸/۱۲/۱۴

بی‌نام

۱
قایق کوچکی‌ست
می‌نشینم و پارو می‌زنم
رو به جزیره‌هایی که به کرانه‌هایشان نمی‌رسم
پارو می‌زنم
پارو می‌زنم.

۲
روبرویم
ماهی‌های طلایی کوچک و بزرگ‌اند
نور روی فلس‌هایشان می‌رقصد
نیازی به آب ندارند
آفتاب برایشان کافی‌ست.

۳
جزیره‌ها گرداگردم
از میانشان می‌گذرم
از جنگل‌هایشان میوه‌های رسیده به آب می‌ریزند
چندتایی را در هوا می‌گیرم
آب‌ها پر از تمساح‌اند
تمساح‌ها گرسنه نیستند.

۴
پارو می‌زنم. پارو می‌زنم.
از جزیره‌ها دور می‌شوم
ماهی‌های طلایی نیستند
درختی نیست، میوه‌ای نیست، تمساحی نیست
فقط آب است به عمق هزارها متر
از تکان‌های ساده‌ی قایقم می‌ترسم
از افتادن پاروها می‌ترسم
به دیواره‌های کوتاه چوبی می‌چسبم
نور می‌غلتد روی آب
سرم گیج می‌رود
قایقم روی آب تاب می‌خورد.

۵
به سرزمینی می‌رسم از شهر و خاک
روی ساحل ماسه‌ای دراز می‌کشم
قایقی نیست
صدای موتور ماشین‌ها می‌آید از دور
صدای گپ زدن مردان و زنان می‌آید
که بر پیاده‌روهای بتونی راه می‌روند
صدای چرخ کالسکه‌ها را می‌شنوم
و صدای افتادن میوه‌ها را می‌شنوم
از جنگل‌های جزیره‌های دور دست
بر آب‌هایی پر از تمساح‌هایی که گرسنه نیستند.

۶
آفتاب هست و ابرهای پراکنده و ماهی‌های طلایی در حال پرواز
باد ماسه‌ها را روی پاهایم می‌پاشد
روی دست‌هایم، روی تنم.
قوطی‌های خالی کنار دیوارها به هم می‌خورند
آدم‌ها به رستوران‌ها، پشت درها و دیوارها می‌روند
صدای عبور ماشین‌ها می‌آید از دور
روی آسفالت خیس
باران تند می‌شود
باد تند می‌شود
دریا موج برمی‌دارد
آب به صخره‌ها می‌کوبد.

۷
روی پیاده‌روهای بتونی راه می‌روم
لباس‌ها را دور تنم محکم می‌گیرم
باد سینه‌ام را فشار می‌دهد
موهایم آشفته و گیج‌اند
خانه‌ام کجاست؟

۸
می‌نشینم روی مبل
پاهایم را دراز می‌کنم روی میز
چراغ‌های دیواری همه زردند
فنجان گرم چای در دستم
بخار به صورتم می‌زند
منتظرم کسی برسد
کنترل تلویزیون را بردارد
آنقدر کانال عوض کند
تا به خواب روم.