۱۳۹۳/۰۴/۰۹

رمضان مبارک



- مامان بزرگ من شاید بالای نود سال سن داشت. دکتر گفته بود که روزه گرفتن برایش سم است. یواشکی روزه می‌گرفت. می‌فهمیدی که روزه است اما می‌گفت نه ننه جان، فقط فلان روز را گرفته‌ام که ثواب داشته. نمی‌توانسی بازش داری از اعتقادش. کسی هم بهش سخت نمی‌گرفت. پیرزن دلش به ایمانش خوش بود.
- مامان من هنوز نماز می‌خواند و گاهی روزه هم می‌گیرد. جوانتر که بود فکر می‌کرد حتمن از گرسنگی خواهد مرد اگر نصف روز چیزی نخورد. نمازش را هم هر وقت حوصله نداشته نخوانده و آن سال عید تمام نمازهای شبش را روبروی تلویزیون، روبروی «ساعت خوش» می‌خواند. همیشه وقت نماز حواسش به این بود که الله اکبری بگوید و امر و نهیی کند. همیشه بعد از نماز یک ایده‌ی تازه برای دکور خانه داشت. کسی بهش سخت نمی‌گیرد. دلش به ایمان خودش خوش است.
- روزه گرفتن را دوست داشتم. به من احساس قوی‌تر بودن می‌داد. نماز هم می‌خواندم. سال اول دبیرستان هر روز ظهر در مسجد روبروی مدرسه نماز را به جماعت می‌خواندم. نه فقط برای اینکه اسمم را برای نمره‌ی پرورشی یادداشت کنند. برای اینکه نماز جماعت را دوست داشتم. آن حس قدرت جمعی را دوست داشتم. هر سال ماه رمضان شروع می‌کردم قرآن خواندن اما هیچ وقت یک دور کامل نشد. معمولن هم از قرآن ترجمه‌ی فارسی‌اش را می‌خواندم. ترجمه‌های مختلفی از قرآن داشتیم اما من همیشه افسوس می‌خوردم که چرا ترجمه‌ای روان از قرآن در دسترس نیست. شاید اصلن برای همین کتاب قرآن منظوم را خریدم و آن هم خیلی خوب نیست.
- ماه رمضان را دوست داشتم. بخصوص سحر بیدار شدنش را دوست داشتم. روالش را دوست داشتم. قرآنش را دوست داشتم. نمازش را دوست داشتم. حس «می‌توانم»اش را دوست داشتم. اما سهم کودکیِ ما از ماه رمضان چه بود؟ شیرهای آب مدرسه را به رویمان می‌بستند. بوفه تعطیل بود. همیشه دلم می‌خواست برای افطارم چیزی از بوفه‌ی مدرسه بخرم اما ممنوع بود. آن سال برای ما ده ساله‌ها ممنوع بود. باید پول می‌دادیم به بچه‌های کوچکتر که برای افطارمان چیزی بخرند و بیاورند و تازه خبرچینی‌مان را هم نکنند. باید دوست می‌شدیم و رشوه می‌دادیم به مسوولین آبخوری که بگذارند آب بخوریم. به ما یاد دادند که بر سر ایمانمان دروغ بگوییم. رشوه بدهیم. بخاطر منافعمان دوستی کنیم و یواشکی آب بخوریم. من معمولن مغرورتر از آن بودم که بخواهم برای آب خوردن، یا خوراکی خریدن منت کسی را بکشم. اما بچه‌های ده یازده ساله سعی می‌کردند این دغل‌بازی‌ها را یاد بگیرند. دلمان به ایمانمان خوش نبود. ایمانمان مدام با پیمانه‌ها سنجیده می‌شد. با یک قورت آب خوردن. با کپک سفید دهان. با نماز جماعت توی مسجد. با دیده شدن کف پا وقت نماز. با اندازه‌ی بلندی چادر جلوی صورتمان. با این. با آن. و بدتر از همه این بود که اندازه‌ی پیمانه‌مان بستگی داشت به اینکه چطور با مسوول آبخوری راه آمده باشیم. چطور با مسوول اسم نویسی دوست شده باشیم. چطور هوای این یا آن را داشته باشیم که خبر چینی نکند. 
نه. ما دلمان به ایمانمان خوش نبود. به ما سخت می‌گرفتند. خیلی سخت‌تر از آنچه واقعن بود. خدای من را کشتند. خدای من را بی‌اعتبار کردند. خدای من را به مسخره گرفتند. حالا واقعن از اینکه خدایی ندارم تا وقت نیاز در خلوتش بنشینم ناراحتم. از اینکه در اوج واماندگی کسی را ندارم صدایش بزنم غمگینم. اما خوشحالم از اینکه پسرکم هنوز خدا را نمی‌شناسد. به پسرکم نگفته‌ام که هر خواهشش را از خدا بخواهد. در عوض به او گفته‌ام که هر کاری ازش برمی‌آید به این شرط که به قدر کافی تمرین کند. سعی می‌کنم به او یاد بدهم که هیچ‌کس، حتی خدا، به داد آدم نمی‌رسد و آدم باید فقط به خودش ایمان داشته باشد. آدم باید هرچقدر که می‌تواند یاد بگیرد و هرچه بیشتر تمرین کند.
- عکسِ متن، مامان بزرگ مومن است که پیش از به دنیا آمدن پسرکم از دنیا رفت.

۱۳۹۳/۰۳/۱۳

مثلث حیات



امیدوارم برای کسی پیش نیاد، ولی فکر می‌کنم این متن می‌تونه خیلی مفید باشه. خوبه که بخونید و به اشتراک بذارید.
------------------------------------------------

من دوگ کوپ، رییس گروه نجات و مدیر تیم نجات بین المللی آمریکا هستم. این تیم از مجرب‌ترین گروه‌های نجات است. این متن می‌تواند جان افراد بسیاری را هنگام وقوع زلزله نجات دهد. 
من تا بحال داخل ۸۷۵ ساختمان فروریخته ناشی از زلزله خریده‌ام. با گروه‌های نجات ۶۰ کشور مختلف کار کرده‌ام و در بسیاری کشورها، گروه‌های نجات را سازماندهی کرده‌ام. هم اکنون عضو گروه نجات خیلی از این کشورها هستم. دو سال کارشناس سازمان ملل بودم در حوزه‌ی تخفیف فاجعه. از سال ۱۹۸۵ در مهمترین صحنه‌های بلایای طبیعی دنیا، بجز مواردی که فاجعه آنی بوده است، حاضر بوده‌ام.
گروه ما در سال ۱۹۹۶ فیلم مستندی ساخت که صحت متدولوژی من را تایید می‌کرد. دولت مرکزی ترکیه، مقامات محلی و دانشگاه استانبول در تهیه و فیلمبرداری این آزمایش علمی و عملی با تیم ARTI همکاری کردند. ما یک مدرسه و یک خانه را با حضور ۲۰ مانکن تخریب کردیم. ده مانکن را در حالت «خمیده و پنهان» گذاشتیم و ده مانکن دیگر را در حالت پیشنهادی من به نام «مثلث حیات» قرار دادیم. پس از تخریب ساختمان‌ها بر اثر زلزله‌ی مصنوعی، داخل ساختمان‌ها رفتیم تا نتایج آزمایش را فیلمبرداری و مستند کنیم. در این فیلم به روشنی دیده می‌شود، شانس زنده ماندن کسانی که از روش «خمیده و پنهان» استفاده کرده‌اند صفر در صد، و کسانی که روش «مثلن حیات» را به کار بسته‌اند، صد در صد است. این فیلم در ترکیه و کشورهای اروپایی، میلیون‌ها بیننده داده اشت. در ایالت متحده، کانادا و آمریکای لاتین، این فیلم را از تلویزیون پخش کرده‌اند.
در جریان زلزله‌ی سال ۱۹۸۵، اولین ساختمان تخریب شده که به آن خزیدم، مدرسه‌ای در شهر مکزیکوسیتی بود. همه‌ی بچه‌ها زیر میزهایشان بودند و استخوان همگی خرد شده بود. آنها ممکن بود زنده بمانند اگر کنار میزهایشان، یا در راهروی بین میزها دراز می‌کشیدند. کاری که آنها کرده بودند غیر معقول و غیر ضروری بود. متعجب بودم از اینکه چرا آنها بین میزها و صندلی‌ها نیستند و زیر میزها رفته‌اند. من آن وقت‌ها نمی‌دانستم که بچه‌ها اینطور آموزش دیده‌اند که باید زیر چیزی پنهان شوند.
به سادگی می‌شود این نکته را درک کرد که وقتی ساختمانی تخریب می‌شود، وزن سقف که بر روی اشیاء و مبلمان فرو می‌ریزد، آنها را در هم می‌کوبد، اما فضای خالی کوچکی کنار آنها باقی می‌گذارد. این فضا همان جایی‌ست که من به آن «مثلن حیات» می‌گویم. هر اندازه که یک شیء بزرگتر و محکمتر باشد، کمتر خرد و فشرده می‌شود و هر اندازه که کمتر فشرده شود، فضای خالی اطرافش بیشتر می‌شود. در نتیجه شانس زنده ماندن افرادی که به آن فضا پناه می‌برند نیز بیشتر می‌شود. یکبار تصویر ساختمان‌های فروریخته را تماشا کنید. مثلث‌های حیات در بسیاری نقاط آنها وجود دارند. درواقع مثلث‌های حیات از معمول‌ترین اشکالی هستند که می‌توانید در داخل آوارها ببینید.
کارکنان سازمان آتش نشانی شهر تروخیو -با جمعیت حدود ۷۵۰ هزار نفر- را من آموزش داده‌ام. رییس آتش نشانی شهر تروخیو که استاد دانشگاه در همان شهر نیز بود، همیشه همراه من و گواه حوادث پیش آمده بود. او می‌گوید: «من روبرتو روزالس هستم. یازده ساله بودم که زلزله‌ی سال ۱۹۷۲ جان بیش از هفتاد هزار نفر را گرفت. من داخل ساختمانی فرو ریخته گیر افتاده بودم و چیزی که باعث نجاتم شد، مثلث حیاتی شکل گرفته کنار موتور سیکلت برادرم بود. همه‌ی کسانی که زیر میز یا تخت رفته بودند، له شده بودند. من مثال زنده‌ای از شیوه‌ی «مثلث حیات» هستم و دیگران همه مثال «خمیده و پنهان» بودند که جان خود را از دست دادند».

نکات و توصیه‌های مهم پیشنهادی آقای دوگ کوپ:

۱- هنگام بروز زلزله، همه‌ی کسانی که از روش «خمیده و پنهان» استفاده می‌کنند، محکوم به مرگ‌اند. افرادی که زیر اشیائی نظیر میز یا اتومبیل می‌روند، همانجا له می‌شوند.

۲- سگ‌ها، گربه‌ها و بچه‌ها همگی بصورت طبیعی به وضعیت جنینی خم می‌شوند. بهتر است شما هم همین طور خم شوید. این غریزه طبیعی، ایمنی و اصل بقاست. شما می‌توانید با همین شیوه، در فضای خالی کوچکتری زنده بمانید. زمان وقوع زلزله به سرعت خود را کنار اشیاء بزرگ مانند کاناپه یا اجسام محکمی که در مقابل ضربه کمتر فشرده می‌شوند و در کنار خود فضای خالی باقی می‌گذارند، بکشید.

۳- ساختمان‌های چوبی ایمن‌ترین ساختمان‌هایی هستند که در هنگام وقوع زلزله ممکن است داخل آنها باشید. چوب قابل انعطاف است و با نیروی محرک زلزله به راحتی حرکت می‌کند. اگر یک ساختمان چوبی فرو بریزد، فضاهای خالی بزرگی در آن ایجاد می‌شود. همچنین ساختمان‌های چوبی وزن کمتر و قدرت خرد کنندگی کمتر دارند. ساختمان‌های آجری ممکن است در حد قطعات آجر متلاشی شوند و صدمات زیادی وارد کنند. اجساد له شده در ساختمان‌های آجری به نسبت اجساد مانده زیر قطعات بتونی به مراتب صدمات کمتری دیده‌اند.

۴- اگر زلزله در شب و زمانی که شما در رختخواب خود هستید اتفاق بیفتد، کافی‌ست از روی تخت پایین بغلتید. همیشه یک فضای ایمنی مناست اطراف تخت‌ها وجود دارد. هتل‌ها می‌توانند با نصب تابلوهای راهنما پشت در اتاق‌ها با این توصیه که هنگام وقوع زلزله روی زمین کنار تخت دراز بکشید، به زنده ماندن تعداد بیشتری کمک کنند.

۵- اگر هنگام وقوع زلزله در حال تماشای تلویزیون هستید و فرار از در یا پنجره به سادگی برایتان ممکن نیست، در وضعیت جنینی، کنار کاناپه، میز یا یک صندلی بزرگ خم شوید.

۶- هر کسی که زمان وقوع زلزله در چهارچوب در باشد، محکوم به مرگ است. اگر پایه‌های در به جلو یا عقب بیفتند، کسی که در چهارچوب است زیر مصالح ساختمانی خواهد ماند. اگر پایه‌های در به سمت طرفین بیفتد، کسی که در چهارچوب باشد زیر پایه‌ها له خواهد شد. بنابراین در هر صورت جان خود را از دست خواهد داد. 

۷- هرگز هنگام وقوع زلزله روی پله‌ها نروید. پله‌ها گشتاور فرنکاسی متفاوتی دارند و جدا از تنه‌ی اصلی ساختمان نوسان می‌کنند. به عبارتی، پله‌ها و بقیه‌ی ساختمان به هم برخورد می‌کنند تا وقتی که شکست سازه‌ای در پله رخ دهد. کسانی که روی پله‌ها باشند، قبل از اینکه پله‌ها خراب شود، گرفتار گام‌های پله خواهند شد و بصورت وحشتناکی قطع عضو می‌شوند. در هنگام زلزله، حتی اگر ساختمان فرو نریزد، باز از پله‌ها دور شوید. پله‌ها احتمال تخریب بیشتری نسبت به سایر مناطق دارد. حتی اگر پله‌ها بر اثر زلزله فرو نریزد، ممکن است در اثر وزن ازدحام افرادی که فریادکشان بر آن در حال فرارند، تخریب شود. همیشه پله‌ها باید پس از وقوع هر زلزله، حتی اگر ساختمان آسیب ندیده باشد، از نظر ایمنی بررسی شود.

۸- در هنگام وقوع زلزله به دیوارهای محیطی ساختمان نزدیک شوید یا در صورت امکان خارج از محیط ساختمان بروید. هرچه داخل‌تر و دورتر از دیوارهای محیطی ساختمان باشید، احتمال اینکه راه گریز شما مسدود شود، بیشتر خواهد بود.

۹- کسانی که در هنگام وقوع زلزله در خیابان‌ها، داخل خودروی خود می‌مانند، وقتی که خیابان طبقه‌ی بالایی (در اتوبان‌های دو طبقه) روی آنها خراب می‌شود، جان خود را از دست می‌دهند. این دقیقن همان اتفاقی است که در بزرگراه نیمیتز رخ داد و قربانیان زلزله‌ی سانفرانسیسکو آنهایی بودند که داخل خودروهای خود باقی ماندند. آنها ممکن بود زنده بمانند اگر از خودرو خارج می‌شدند و کنار آن می‌نشستند یا دراز می‌کشیدند. تمام خودروهای له شده در آن زلزله، بجز خودروهایی که ستون‌های پل مستقیم روی آنها سقوط کرده بود، دارای فضای خالی به ارتفاع ۹۰ سانتی‌متر در اطراف خود بودند.

۱۰- کاغذ دارای خاصیت ارتجاعی است و زیاد فشرده نمی‌شود. این را از خزیدن به داخل خرابه‌های دفاتر روزنامه یا اداراتی که کاغذهای انباشته داشتند، دریافته‌ام. در نتیجه فضاهای خالی زیادی اطراف بسته‌های کاغذ بوجود می‌آید که زمان وقوع زلزله می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.