۱۴۰۳/۰۹/۱۱

تقویم کریسمس ۲۰۲۴


امروز اول دسامبر است و از امروز شروع می‌کنیم به باز کردن درهای تقویم‌ کریسمس تا روز بیست و چهارم. روز بیست و پنجم عید است. من این ایده‌ی تقویم کریسمس و روزشماری برای رسیدن روزی خاص را خیلی دوست دارم، هرچند که بیست و پنجم دسامبر روز خاصی برای من نیست. روز خاص من بیست و یکم، شب چله، است و برای آن روزشماری می‌کنم. 
بهرحال... هر سال برای سپنتا که تقویم کریسمس می‌خرم، به فکر خودم هم هستم. خودم عاشق تقویم چای‌ام. طعم تمام چای‌های مطابق سلیقه‌ام نیست، ولی مواجهه با این طعم‌های ناشناخته را دوست دارم.
من هر سال یک تقویم شخصی هم برای سپنتا درست می‌کنم. امسال قوطی‌های کوچکی را پر کرده‌ام. هر روز شکلات یا شیء کوچک خاصی توی قوطی گذاشته‌ام. امسال برای هر روز یک ایده‌ی تفکر هم نوشته‌ام و دلم می‌خواهد پسرکم هر روز به آرزویی یا داشته‌ای فکر کند، مثل اینکه دلت می‌خواهد چه کاره شوی یا فکر می‌کنی دوستانت تو را با کدام خصلت نیک‌ات می‌شناسند؟
امسال سپنتا هم برای من تقویم شخصی درست کرده است. دیشب که آمد و تقویم را نصب کرد، با خودم فکر می‌کردم که چی ممکن است بین این برگه‌های کوچک باشد. امروز صبح شوکه شدم که دیدم یک بیت شعر به خط فارسی خودش نوشته. شعرها انتخاب هوش مصنوعی‌اند. خودش می‌گوید اگر بچه‌اش چنین هدیه‌ای برایش آماده کند بسیار قدردان خواهد بود. من راستش بسیار قدردانم. بسیار هیجانزده و شاد شدم از انتخاب چنین ایده‌ای. بی‌صبرم که ببینم هر روز چه شعری برایم نوشته. مدت‌هاست که روزمرگی من را از شعر دور کرده و این شاید تلنگری باشد برای بازگشتم به این دنیای رویایی.

برای شما روزهایی آرزو می‌کنم آرام که شادی به قلب و جسم و جانتان پیچیده باشد.

۱۴۰۲/۱۲/۲۰

مهمان نوروز


من این روزهای آخر اسفند را از خود بهار بیشتر دوست دارم. هوا هنوز خنک است و آفتاب، نور زرد روشن‌تری دارد نسبت به ظهرهای تابستان. پرنده‌ها هنوز سرما خورده‌، اما تازه به جنب و جوش افتاده‌اند. درخت‌ها هنوز بی‌برگ، اما تازه بیدار شده‌اند. جوانه‌های تازه‌ی کوچک سبز رنگ را می‌شود روی شاخه‌های زودتر بیدار شده پیدا کرد. بعضی درخت‌ها شکوفه داده‌اند. بعضی گل‌ها باز شده‌اند. بسیاری هنوز دارند خمیازه می‌کشند. به دور و برم نگاه می‌کنم. همه چیز بوی تازگی می‌دهد. مردم هم از حجم لباس‌های زمستانی کم کرده‌اند و سبک‌ترند. نفس‌ها عمیق‌ترند. چشم‌ها روشن‌ترند. حرکات بدن‌ها ساده‌ترند.
اینجا که عید نوروز را با توپ اعلام نمی‌کنند، این روزهای آخر اسفند برای من هر روز عید است. گلهای بهاری را یک هفته پیش خریده‌ام. جلوی خودم را گرفته‌ام که هنوز هفت‌سین نچیده‌ام. دلم یک پیرهن گل درشت می‌خواهد.
بگذریم از اینها. امروز خواستم کیف کوچکی برای سیم هدفونم درست کنم که مناسب نشد. کمی بیشتر حوصله کردم و کیف را به عروسکی تبدیل کردم. امسال این دختر کوچک که اسمش را سودابه گذاشته‌ام، مهمان نوروز ماست. امسال سودابه می‌نشیند خوب و بد زندگی‌مان را تماشا می‌کند. خوش آمدی دختر جان. برکت ‌همراهت باشد.