زن سوسکی را روی دیوار روبرو میپایید که پایین میرفت. نفهمید که مرد کی خوابش برد. دست مرد را از روی سینهاش برداشت. مرد خرناس کشداری کشید و چرخید. بچه نالهی کوتاهی کرد. زن بلند شد. بالای سر بچه، کنار تخت قفس مانندش ایستاد و رواندازش را مرتب کرد. لنگ دمپایی لاستیکی را از کنار تخت برداشت، سوسک را روی دیوار کشت و لاشهاش را سراند گوشهی دیوار. برگشت و کنار مرد خوابید.
*
زن بساط صبحانه را میچید روی میز که مرد با زیرشلواری گلدار و زیرپوش مردانهی سفید روی صندلی نشست. خمیازه کشید. پای چشمها را با دست و دست را با لباسش تمیز کرد. زن دو استکان چای روی میز گذاشت و روبروی مرد نشست. مرد یک تکهی بزرگ گردو روی نان و پنیر گذاشت. زن شکر در استکان چای ریخت. مرد یک لقمهی دیگر نان و پنیر و گردو خورد و چایاش را هورت کشید. زن تکیه داد به صندلی. صدای نق زدن بچه بلند شد.
*
زن میز صبحانه را جمع کرد. تفالهی چای را در سبد ظرفشویی خالی کرد. استکانها را شست. دستها را با گوشهی لباسش خشک کرد و به اتاق رفت. کمی به بچه نگاه کرد که مطمئن شود خواب است. مانتو و روسری مشکی پوشید. خودش را در آینه نگاه کرد. کیف حصیری بزرگ را برداشت. چهارطبقه از پلهها پایین رفت. در آهنی را پشت سرش بست. دو طرف پیادهرو را نگاه کرد و پیچید به راست.
*
زن دوتا نان بربری را به زور در کیف حصیری جا کرد. کیف را سر شانه انداخت. نایلونهای پرتقال و سیب را از کنار پایش برداشت و راه افتاد. جلوی در خانهای تکه نانی از روی زمین برداشت و روی پلهی موزاییکی گذاشت. کیف حصیری را سرشانه بالا داد. از روی جوی آب رد شد. خیابان را پایید و رفت وسط. موتوری با سرعت از بین ماشینها گذشت و خورد به زن. زن پرت شد روی آسفالت. کیف حصیری افتاد و میوهها پخش شدند روی زمین.
*
کسی جیغ کشید. ماشینها پر سروصدا ترمز گرفتند. راه از دو طرف بند شد. مغازهدارها بیرون دویدند. چند زن با چادرهای گلدار جلوی در خانهها آمدند و ایستادند به حرف زدن. از پنجرههای ساختمانهای بلند، چند نفر سرک کشیدند. مردم جمع میشدند وسط خیابان. سیبی قل خورد در پیادهرو. خورد به دیوار و برگشت. پسربچه خم شد و سیب را از روی زمین برداشت. با گوشهی لباس تمیزش کرد، گازش زد و رفت میان جمعیت.