تقویم
آنلاین هرسال یکی دو هفته جلوتر خبرم میکند که روزی مثل امروز تولد وبلاگ است.
یادم میافتد که مدتهاست میخواستهام دستی به سر و روی صفحه بکشم و تنبلی
کردهام. امسال هم ماجرا همین بود. رنگ و روی وبلاگ را کمی عوض کردم تا با حال و
هوای خودم بیشتر جور باشد.
مدتهاست
که خیلی کم مینویسم برای وبلاگ و بیشتر جملههای کوتاه فیسبوکی دارم. خاطره کم
مینویسم. کم ترجمه میکنم. درگیر زن بودن خودم شدهام: بچهداری؛ خانهداری. مدتی
هست که پسرکم قدری مستقل شده و میشود نیم ساعتی بنشینم سرگرم کارهای خودم باشم و
سرگرم بازیهای خودش باشد. همین فرصتهای کوتاه من را برگرداندهاند به زندگی.
مدتی سخت مغشوش بودم از روزمرگی و از ناجوری روزگار، خبرها و اتفاقات بد، سفرهای
غمناک... اما آدم که نمیتواند تا ابد اسیر ناملایمات روزگار بماند. آدم باید
بتواند در هر شرایطی خودش را نجات بدهد. من هم بالاخره خودم را نجات دادهام
انگار. در فرصتهایی که دارم زندگی میکنم. هرچند کوتاه و منقطع.
دستی
هم در این کارزار به سر و روی وبلاگ فرانسویام کشیدم که فکر میکنم بیشتر از دو
سال است بیمهری دیده از من. امیدوارم فراموش نکنم برایش مطلب بنویسم. شاید هم
روال کارش را تغییر بدهم متناسب با روال زندگی خودم. طوری که نیاز به تمرکز و فرصت
و حوصلهی زیاد نداشته باشد و از قلم نیفتد. خاطرات کوتاهم را طبق معمول هرچقدر
بتوانم در شلیته مینویسم که به لطف بلاگر تغییر قیافه داده با کاریاش جورتر است.
ترجمهی شعرها را هم مثل همیشه میگذارم در وبلاگ مخصوص خودش که بهتر دیدم تغییری
نکند.
دنیای
زیبای مناند این وبلاگها. بی کیک و شمع هم میشود برایشان تولد گرفت، هروقت سال
که باشد...