۱۳۹۳/۰۱/۱۲

گندمزار

شعر از: لوسین بلاگا
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

طلا می‌ریزد از شاخه‌های روشن گندم.
جا به جا، شقایق‌های سرخ
و در کشتزار
دختر جوانی‌ست
با مژه‌هایش به بلندی خارهای خوشه‌ها.
بافه‌های آبی آسمان را 
در چشمانش درو می‌کند
و آواز می‌خواند.
در پناه شقایق‌ها دراز کشیده
بی آرزو، بی غم، بی افسوس
بی حرکت، خاک رُس‌ام.
دختر آواز می‌خواند
و من گوش می‌دهم.
روحم از لب‌هایش می‌دمد.