۱
قایق کوچکیست
مینشینم و پارو میزنم
رو به جزیرههایی که به کرانههایشان نمیرسم
پارو میزنم
پارو میزنم.
۲
روبرویم
ماهیهای طلایی کوچک و بزرگاند
نور روی فلسهایشان میرقصد
نیازی به آب ندارند
آفتاب برایشان کافیست.
۳
جزیرهها گرداگردم
از میانشان میگذرم
از جنگلهایشان میوههای رسیده به آب میریزند
چندتایی را در هوا میگیرم
آبها پر از تمساحاند
تمساحها گرسنه نیستند.
۴
پارو میزنم. پارو میزنم.
از جزیرهها دور میشوم
ماهیهای طلایی نیستند
درختی نیست، میوهای نیست، تمساحی نیست
فقط آب است به عمق هزارها متر
از تکانهای سادهی قایقم میترسم
از افتادن پاروها میترسم
به دیوارههای کوتاه چوبی میچسبم
نور میغلتد روی آب
سرم گیج میرود
قایقم روی آب تاب میخورد.
۵
به سرزمینی میرسم از شهر و خاک
روی ساحل ماسهای دراز میکشم
قایقی نیست
صدای موتور ماشینها میآید از دور
صدای گپ زدن مردان و زنان میآید
که بر پیادهروهای بتونی راه میروند
صدای چرخ کالسکهها را میشنوم
و صدای افتادن میوهها را میشنوم
از جنگلهای جزیرههای دور دست
بر آبهایی پر از تمساحهایی که گرسنه نیستند.
۶
آفتاب هست و ابرهای پراکنده و ماهیهای طلایی در حال پرواز
باد ماسهها را روی پاهایم میپاشد
روی دستهایم، روی تنم.
قوطیهای خالی کنار دیوارها به هم میخورند
آدمها به رستورانها، پشت درها و دیوارها میروند
صدای عبور ماشینها میآید از دور
روی آسفالت خیس
باران تند میشود
باد تند میشود
دریا موج برمیدارد
آب به صخرهها میکوبد.
۷
روی پیادهروهای بتونی راه میروم
لباسها را دور تنم محکم میگیرم
باد سینهام را فشار میدهد
موهایم آشفته و گیجاند
خانهام کجاست؟
۸
مینشینم روی مبل
پاهایم را دراز میکنم روی میز
چراغهای دیواری همه زردند
فنجان گرم چای در دستم
بخار به صورتم میزند
منتظرم کسی برسد
کنترل تلویزیون را بردارد
آنقدر کانال عوض کند
تا به خواب روم.