۱۳۸۹/۰۹/۱۱

جنگل وحشی

جنگلی وحشی‏ام
سوز سرما می‏وزد روی تنم
آتش افتاده بر ساقه‏ی پاهایم
در سرم ببری گرسنه می‏چرخد و نفیر می‏کشد
مارها در دهانم می‏لولند
خرسی قهوه‏ای در سینه‏ام نعره می‏کشد
عقرب‏ها در پستان‏هایم نشسته‏اند
میمون‏ها بین پاهایم جیغ می‏کشند

شلاق بردار
دوستت دارمی بگو
جنگل وحشی درونم را رام کن.