شعر از: ماری-کلر بانکوار
ترجمه: نفیسه نواب پور
----------------------------------------
قتل عام، جنگ را پس میراند
دورش میکند
اما جنگ دوباره به خروشی آغاز میشود.
جنگ که تشنهی خون است،
که زمانهی خودش را میبلعد.
آه، که کلمات رو به جلو
رو به آیندهای پشت به گذشته
به خط شدهاند
کلمات برگهایی شدهاند
که معجزآسا بیریشهاند
وقتی باد به بازیشان میگیرد.
خاطرات اما میمیرند
بخاطر هیچ؟
ممکن نیست که همه چیز
غیر انسانی
غیر حیوانی
تمام شود.
همه چیز
مثل صحبت و خندهی یک بیمار است
لحظهای کوتاه
که کتابی باز است
هیچ صدایی نیست
جز صدای ورق خوردن کاغذ.