یه چیزی امروز یاد گرفتم، بذارین براتون بگم چیه.
میگن هر کسی تو یه حباب از باورها و محدودیتهای ذهنی خودش زندگی میکنه. تا یک جایی، محدودیتهای ذهنی فرد بهش اجازه نمیده که یه سری کارا رو انجام بده و دست به یکسری خطرها یا تجربهها بزنه. وقتی شخص از اون حباب باور و محدودیت ذهنی عبور میکنه و فراتر میره، تازه میرسه به محدودیتهای واقعی. مثلن من مرگم بود که انگلیسی یاد بگیرم. فکر میکردم که نمیتونم. برای همین خیلی مقاومت کردم تو یاد گرفتن انگلیسی. فرانسه و آلمانی یاد گرفتم، ولی هنوز انگلیسی یاد گرفتن برام سخت بود. تا اینجا، من تو حباب ذهنیت خودم بودم. بعد شروع کردم به یاد گرفتن و تازه رسیدم به محدودیتهای واقعی. اگه من بتونم سختیها و محدودیتهای موجود رو رد کنم و به قد کافی تلاش کنم، میتونم موفق بشم. مثلن من الان میتونم انگلیسی حرف بزنم، ولی هنوز کلی مشکل دارم. از این به بعد من باید تلاش کنم که حجم حباب موفقیت رو برای خودم بزرگ و بزرگتر کنم. خارج از حباب موفقیت، شکستها منتظرن. اگه من از شکستها بترسم، هیچ پیشرفتی نمیکنم. ولی اگه بتونم خطاها رو پیدا کنم و رفعشون کنم، ذره ذره بیشتر یاد میگیرم و بهتر میشم. برای همینه که میگن برای اینکه موفق بشین، باید دنبال شکستها بگردین. اصلن بگردین ببینین کجاها ایراد دارین یا کجا ممکنه کم بیارین و رو همون قضیه کار کنین. یعنی آدم باید نقاط ضعف خودش رو پیدا کنه تا بتونه اونا رو رفع کنه. براتون شکستهای آموزنده و حجاب موفقیت خیلی بزرگ تو زمینههای مختلف آرزو میکنم.