از میان مه غلیظ نگاهت میگذرم
تا به چشمهایت برسم
رنگ گل
بوی گل
طعم گل میدهی
آتش میشوم
زبانه میکشم
چشمهایم را خیلی پیش از این از دست دادهام
وسط اقیانوس پرت میشوم
بوی باغ گلی سوخته در مشامم پیچیده
وحشتزده در اعماق اقیانوس مینشینم
در میان مه غلیظی گیر افتادهام
رها نمیشوم.