۱۳۸۶/۰۵/۱۴

چراغ

چراغ روشن می‌شود
یعنی که پشت حصارها
هنوز کسی زنده‌ است
نمی‌بینمش
نمی‌شناسمش
شاید دخترکی سبزه‌رو باشد
که روبروی آینه
موهاش بلندش را شانه می‌زند
یا پیرمردی که عصا به دست
داروی خواب می‌خورد

پشت حصارها
روبروی تمام امکان‌های محال
هرشب، بیهوده
چراغی روشن می‌شود
یعنی کسی
هنوز زنده‌ است.