یک
چند وقت پیش، دوستی که ادعا میکرد دختری عاشقش شده و قصد ازدواج داشت، به دوست دیگری که دختر بود گفته بود فلان وقت زنگ نزنی که اگر با «خانم» باشم جواب نمیدهم. نمیدانم این ازدواج سر گرفت یا نه، ولی از همان وقت دیگر هیچ خبری از این «آقا» نیست. پیش خودم فکر کردم چطور آن وقتی که من از علاقه و تعهد و احترام به شوهرم میگفتم، همهی دنیا شعارها و هذیانهایی بودند در برابر محکومیتها و محدویتهای زنانه و آن روزها آدم بودن به آزاد بودن معنا میگرفت، ولی در موقعیتهایی دیگر شعور مردانه راه خودش را میرود. فکر کردم که یا همهی این شعارها تنها برای فریب من بوده و یا خام بودن بیش از حدشان مجالی برای قضاوت درست باقی نمیگذاشتهاند. گذشته از این در بیشتر ارتباطها اغلب اشتباهمان اینجاست که سعی نمیکنیم به کسی که دوستش داریم، آنچه هستیم را نشان دهیم؛ بلکه برعکس او را با آنچه دوست داریم یا دوست دارد باشیم فریب میدهیم. اشکال این است که در این شرایط خیلی زود به احساس خستگی میرسیم. عاشقی محدود کردن همهی دنیا در یک شخص یا یک چیز نیست، بلکه هنر عشق انتشار از یک مرکز، یک شخص یا یک چیز به همهی دنیاست. اگر عاشق شنیدن صدای پرندهای، بار و بنهات را جمع کن و به کلبهای جنگلی برو، ولی یادت باشد اگر به زندگی در جنگل عادت نکنی یا مجبور میشوی دست از شنیدن صدای پرنده برداری و یا پرنده را در قفس میکنی و به شهر میآوری که در هر دو حال بازندهای.
دو
چند وقت پیش بنا به ضرورتی مجبور شدم چند روزی رژیم بگیرم. از قضا در همان چند روز یک مهمانی برقرار شد. صاحبخانهی مهربانمان که فهمید من یا شام و بستنی نمیخورم و یا شام خودم را میبرم حسابی ناراحت شد. میگفت با این حساب پس بگو دیگر دوست نیستیم. هیچ نمیفهمم که دوستی چه ربطی به شام خوردن دارد. با این وصف باید درجهی دوستی را با تعداد لقمههایی که میخوریم بسنجیم. یکبار سر همین قضیه، پیش کسی که خیلی دوستش دارم، آنقدر چیز خورده بودم که بعد چند ساعت یکپارچه خشم بودم و فقط به دنبال راه فرار میگشتم. دور هم جمع میشویم که از دوستیهایمان لذت ببریم، نه اینکه چیز بخوریم. مورد دیگری که سر همین قضیهی رژیم پیش آمد اینکه دوستم یکربع تمام با من بحث میکرد سر اینکه رژیمم را با سوپی که او درست میکند ادامه دهم. من باز نمیفهمم که چرا اصرار داریم در روش زندگی هم مداخله کنیم؟ بد نیست کمی به بلوغ و شعور هم احترام بگذاریم و برای هم حق آزادی فکر و رفتار قایل باشیم. وقتی قرار میگذاریم که ناهار بیرون ساندویچ ببریم، اگر من دلم بخواهد ساندویچ ناهارم را خودم آماده کنم، اینکه تعارف کنم یا شرایط خاص خودم را داشته باشم به خودم مربوط است. نیم ساعت بحث کردن سر این چیزها فقط هر دو نفرمان را خسته میکند.
سه
حرف از ورزش کردن و دویدن و این حرفها بود که میگفت فکر کردهاند ما هم مثل زنهای خودشانیم که اینطور به خودمان برسیم. وقتی که خودمان اینطور بیرحم خودمان را به زندانهای ذهنمان پرت میکنیم، چه توقعی از دیگران میشود داشت؟ به طعنه از خودم میپرسم مپر فرق ما با زنهای اینها چیست؟ و فکر میکنم که ما هزار جور فرق داریم. محیطی که ما در آن بزرگ میشویم در تصور هیچ کدامشان نمیگنجد. گذشته از نگرانیهای اجتماعی که مثل مردها برای برخورداری از سادهترین حقوق فردی و اجتماعیمان داریم، مشکلات خاص زنانه هم داریم. فرق ما در زنانگیمان با زنهای اینها در این است که از بچگی مجبورمان کردهاند مقنعه بپوشیم که هیچ وقت یاد نگیریم کدام مدل مو بیشتر به صورتمان میآید. فرقمان این است که همیشه مجبور بودهایم مانتوهای گشاد بپوشیم که به این فکر نیفتیم با شکم بزرگ چقدر بد قیافه میشویم. از اندامهای خودمان شرم میکنیم که در حد یک سگ نجسمان میدانند. همیشه از دیدن رنگهایی محروم شدهایم که میتوانستهاند سرخوشمان کنند. باقی حقوق را هم خودمان از خودمان میگیریم: خوب نیست دختر بلند بخندد؛ خوب نیست دختر از درخت بالا برود؛ خوب نیست دختر تا دیروقت بیرون باشد؛ و هزار ممنوعیت دیگر.
چهار
یک وقتی قرار بود کسی را برای اولین بار ببینم که از بد روزگار زیاد از من گفته بودند و معلوم نیست چه تصوراتی در ذهنش ساخته بودند. موهایم را مثل همیشهی خودم آرایش کردم که مامان اعتراض کرد اقلن خاطرهی بد از خودم در ذهنش نگذارم. همه کارمان همینطور است. همهی این شمارهها که نوشتهام از همین بدبختیست که نه به خودمان و نه به دیگران اجازه نمیدهیم خودمان باشیم. همه چیز را با معیارهایی میسنجیم که گاه با هم جور هم در نمیآیند. میگویم کسی که قرار باشد خوب و بد من را با مدل موهایم بسنجد، همان بهتر که اصلن نشناسمش. هیچ اصراری ندارم کسی دوستم داشته باشد. در عوض دست از کسی که من را همینطوری که هستم، یک انسان میبیند، نمیکشم. گاه به قدری قوانینمان سخت و پیچیده میشود که عاصی میشویم. آدمها همان چیزی هستند که هستند. هیچ اجباری نیست که در نظر هم خوب جلوه کنیم. فقط باید سعی کنیم به هم آزار نرسانیم و به هستیهای مستقل هم احترام بگذاریم.