۱۳۸۷/۰۴/۱۵

بی‌نام

خدا آه کشید
برگی از نفسش نلرزید

گریست،
سیلی به راه نیفتاد

به پهنه‌ی بی‌کران مخلوقاتش خیره شد
چیزی به او خیره نشد

فریاد زد:
از اینجا می‌روم
صدایش هیچ جا منعکس نشد

بلند شد
قلمرو خدایی‌اش را رها کرد و رفت
با قدم‌های بلندش،
گام‌های محکمی که هیچ زمینی را نلرزاند.