۱۳۸۹/۰۲/۱۰

تاخت زدن

از مجموعه شعرهای انقلابی می ۶۸
شاعر ناشناس
ترجمه‌ از: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

فرمان حمله
همین حالا
هوم.. فرانسه و سوییس
اینو یه اسب انگلیسی بم گفت
که به تاخت می‌رفت
یک، دو، یا سه ماه پیش
نه، نه، اشغال، اشغال
هنوز آزاد نشده
چی؟ 1944؟ آره، آره می‌دونم،
اون وقت دو سالم بود
دیگه چیز زیادی یادم نیست
امروز
چرت می‌گم
نه، فرانسه فرانسوی نیست
اینو یه شاعر فرانسوی می‌گه
به اسم مارتینز
که از 15 ژوییه 1966
تو لندن زندگی می‌کنه
دیروز می‌خواست تو پاریس
14 ژوییه رو جشن بگیره
با چندتا آنارشیست انقلابی اسپانیایی
دو تا سوسیالیست
یک کمونیست آلمانی-چینی
یک کولی
و دوتا مست آوازه‌خون
بت بگم می‌خواست از راه سن
بره سن-میشل
بخاطر پاسبونای سیاه بود
که نرفتن
این چندمین باره
که کله‌ی صبح
یه بلیت یه سره می‌گیرم
واسه لندن
اینطور وقتا به رییسمون می‌گیم:
می‌ریم، می‌ریم
قشقرق می‌کنیم که
بای بای پاسبونا
بای بای فانوسای کاغذی
بای بای نوارای رنگی پرچم
بای بای خودم
می‌رم انگلیس علف بخورم و
چایی سر بکشم
چه ماه‌های خوبی داشت فرانسه
لم می‌داد و آفتاب می‌گرفت
هارت و پورت، هارت و پورت، هی..
اما 10 می، آخرای شب
اتفاقی تو رادیو شنیدم
که همه جا سنگربندی شده
پاسپورتم، مدارکم
کفشام، ظرف چاشتم
ای بی‌پدر!
هواپیما بی هواپیما
دلخور بودم
با اون لباسای بالماسکه
تو فرودگاه
با یه رفیق پرتقالی
که نمی‌تونست برگرده پرتقال
پس چی
پاریس، فرانسه
دست کم از پرتقال ندارن
دوستم یه کمربند پهن داشت
با موهایی که یه کم زیادی بلند بودن
همه‌ی شب
گوشمون به رادیو بود
حرومزاده‌ها، حرو‌زاده‌ها
من نقشه‌ی متروی پاریس داشتم
می‌تونستم همه چیو دنبال کنم و
مشت بکوبم روش
تا حوالی صبح طول کشید
باز اون اسب انگلیسی‌مو دیدم
بم گفت حالا فرانسه دیگه فرانسویه
من فک کردم شاید، شاید
بخصوص که حالا دیگه
با خوردن پاسبوناش مسموم شده
دیگه خیلی دیر شده.
من دیگه شعر نمی‌نویسم
دیگه قپی نمیام
جواز شاعری مو دزدیدن
واسه گرفتن جواز شاعری
رو سنگرایی که تو پاریس ساختین
باید از پلیسای بدریخت
باتوم و نارنجک نوش جون کنین
من کتابای شعرمو فروختم
که کتاب شیمی و فیزیک بخرم
با یه هفت‌تیر و چندتا فشنگ
با چندتا کتاب راهنمای چریک شدن
من رمبو مو با مائو تاخت زدم.