مرا سوت میکشد
در عبور از درز پنجرهها
لابلای شاخههای خشک درختان
میکوبدم به دیوارها
بینی کودکان را سرخ میکنم
گونههایشان را میخراشم
دستان دخترکان دورهگرد را میگزم
بوسه میشوم
روی دستهای باد سنگینی میکنم
کوبیده میشوم به آخر دنیا
ویلان میافتم روی برفهای خیس
از زیر چرخ ماشینها
میپاشم به کتهای بلند عابران
از کتها با دستمالها پاک میشوم
در سطلهای زباله نفسنفس میزنم.
کاش دورهگردی باشی
دنبال قوطیهای بازیافتی، زبالهدان را بگردی
دستت را خراش بدهم
پناه بگیرم در رگهایت.
در عبور از درز پنجرهها
لابلای شاخههای خشک درختان
میکوبدم به دیوارها
بینی کودکان را سرخ میکنم
گونههایشان را میخراشم
دستان دخترکان دورهگرد را میگزم
بوسه میشوم
روی دستهای باد سنگینی میکنم
کوبیده میشوم به آخر دنیا
ویلان میافتم روی برفهای خیس
از زیر چرخ ماشینها
میپاشم به کتهای بلند عابران
از کتها با دستمالها پاک میشوم
در سطلهای زباله نفسنفس میزنم.
کاش دورهگردی باشی
دنبال قوطیهای بازیافتی، زبالهدان را بگردی
دستت را خراش بدهم
پناه بگیرم در رگهایت.