شعر از: ماری کلر بانکوار
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
اوایل مارس
ریشهها پوست دانهھا را میشکافند
پنجره
مگسی بیحس و حال را
آزاد میکند.
ما دوباره شروع میکنیم
انگار نه انگار که تا مغز استخوان خرد شدهایم
گویی باور داریم که صبح همیشه
از میان تکههای آسمانِ لابلای خانهها میرسد.
باز بر گذشته چشم میبندیم
که بر حسب اتفاق
ایمان داریم به این ساعات.