۱۳۹۲/۰۲/۱۴

آدمی را آدمی باید



عشق می‌بایست نفس باشد. دم داشته باشد و بازدم. آهی، اشتیاقی که از درون برمی‌آید، می‌بایست هوا شود، آب شود، غذا باشد که فرو شود به دل و شوق شود. عشق می‌بایست پر پرواز باشد. قدرتی باشد گشاینده؛ بالا برنده و پایین برنده. در لحظه‌های بی بادی، بی هوایی، آن لحظه‌هایی که نمی‌شود پر را گشوده نگه داشت و سرخوشانه یله شد بر آسمان، عشق می‌باید قدرت بال زدن باشد. تناوب گشادن و فروبستن. به تکبال نمی‌شود پرید. به آهی که برون می‌ریزد و برنمی‌گردد نمی‌شود زنده ماند. عشق می‌بایست آتش باشد. آتش زنه و آتش گیرنده بی کنار هم هیچ‌اند. عشق می‌بایست سفر باشد. راه را رهرو باید. برگ و ریشه را درخت باید. آدمی را آدمی باید. عشق باید. عاشقی باید.