۱۳۹۶/۰۲/۲۶

ناخن‌ها

شعر از: دبیلیو. اس. مروین
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

به تو غم دادم، تا از دیوارت بیاویزی
مثل یک تقویم تک رنگ.
من پارگی آستینم را می‌پوشم.
به این سادگی نیست.

میانِ هیچ کجای من و هیچ کجای تو
خیال می‌کردی که من راه را می‌دانم
اما خیال بافته بودی.
آه، من می‌دانم
اما عذر نمی‌خواهم که به این سو چرخیده‌ام
مثل آینه‌ای بر خطی، پذیرفتنش سخت است
که چطور اینهمه تصویر را در خود دارد:
رو به دیگر سو می‌کند، چیزهایی را از دست می‌دهد و
چیزهای دیگری در خود بازمی‌تابد.

اگر دنیا دست من بود
دروغ‌ها را رسوا می‌کردم
فقط اگر می‌توانستم مطمئن باشم که چه را از دست داده‌ام.
رد پاهایم را نمی‌پوشانم من
عیانشان می‌کنم، تا چشم‌ها بازند.
اما کسی به یاد نمی‌آورد که آن چیز، چه بود.
آخرین بار کی داشتم‌اش؟
شبیه حلقه بود یا نور؟
یا برکه‌ای پاییزی بود
راکد و یخ زده
سردتر می‌شد و بزرگتر.
می‌تواند هر چیزی باشد آن چیز.
بهرحال، هیچ چیز دیگر نمی‌تواند آن را به من برگرداند.

من دیده‌ام
دست‌های تو را مثل درخت‌هایی که سیل از سر گذرانده‌اند.
بارها و بارها همان فیلم،
و پیرمردی که پول‌هایش را می‌شمرد
تا آخرین قران
و دیگر هیچ، پایانی تهی.

رعد و برق، زخم‌های آینده را نشان من داده است.

من مدت‌های مدید بر کسی نگریسته‌ام
در تنهایی خویش، مثل کلیدی در قفل
بی اینکه کسی چرخانده باشدش.

به این سادگی نبود.

زمستان به روشنی به یادت می‌آورد، برداشتِ پاییزی را
که هیچ کمکی نبود
و بذر سخن چینی پراکنده بود
وقتی که تو رفته بودی.
اما حالا
ناخن‌ها انگشت‌ها را می‌بوسند که: خداحافظ
و تنها بختیاری من خونی است که از من می‌ریزد.

وقتی که تنها بختیاری من، خون است که از من می‌ریزد
برای گفتن حقیقت یا دروغ
آنچه من دارم زبان نیست: زخم است.