۱۳۹۶/۰۲/۲۷

در تاریکی مطلق

شعر از: کیم آدونیزیو
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

دلم می‌خواهد نقاشی‌های روی پوستت را لمس کنم
در تاریکی مطلق، وقتی که نمی‌توانم ببینمشان.
جای دقیق هر کدامشان را می‌دانم
می‌دانم که خطوط شکسته‌ی رعد و برق
درست بالای نوک پستان‌ توست
به لمس پیدا می‌کنم
پیچ و تاب آب را بر شانه‌ات
همانجا که ماری پیچ و تاب خورده
رو در روی اژدهایی.

تو را که به خود می‌کشم
در آغوش نگهت می‌دارم و آرام می‌مانیم
عاشق بوسیدن تصویرهای روی پوست توام.
آنها باقی‌اند تا روزی که خاک شوی
هرچه بین ما پیش بیاید، آرام بگذرد یا دردی شود میانمان
آنها هنوز باقی‌اند.
چنین پایستگی ترسناک است.
برای همین است که در تاریکی لمسشان می‌کنم؛
تو هم امتحان کن، لمسشان کن.