شعر از: شارل بودلر
ترجمه: نفیسه نوابپور
--------------------
میگویند که نگاهت مهآلود است
چشمان رازآلودت (آبیاند، خاکستری یا سبز؟)
به سلسله مهرانگیزند، خوابآلود، بیدادگر،
انعکاس رخوت و رنگپریدگی آسمان در آنهاست.
این روزهای سفید، گرم و مستور را به یاد میآوری
که دلهای فریفته را به اشک میگدازند
آنگاه که سوء تفاهمها به زانوشان میافکنند
اعصاب هشیار، خاطر خوابآلوده را ریشخند میکنند.
تو گاه به این افقهای زیبا شباهت میبری
که خورشیدهای فصلهای مهزده را روشن میکند...
تو که میدرخشی، چشمانداز، رطوبت میگیرد
از درخشش پرتوهایی که از آسمان ابری میبارد!
آه زن خطرناک، آه فضای دلکش!
من حتی عاشق برفھا و شبنمهای یخزدهی توام؟
و عیشی فراتر از یخ و آتش را
از زمستان کینه توزت آیا باز خواهم یافت؟