برای دوست کوچک موطلاییام: لوسیا
دزدان زرنگ موطلایی
لیاقت زنهای ما را میدزدند
زنان ما به اعماق تاریخ میغلتند
آنجا که کینه و حسادت
شهرهایمان را ویران میکنند
پاهای مردان خستهی ما را
به گردهی اسبان رام نشده میبندند
در بیابانها رها میکنند.
دزدان زرنگ موطلایی
معصومانه عاشق مردهای ما میشوند
کودکانه دل میبازند، دل میبرند
مردان ما
دزدان کوچک موطلایی را میبوسند
برایشان چای دم میکنند
غمهایشان را پنهانی میخورند
شادیهایشان را بر سفره پهن میکنند.
زنان ما
مشتهایشان را گره میکنند
اشک میریزند
آجر بر آجر میچینند
دیوارهای زندانهای مخوفشان را ضخیمتر میکنند.
مردان ما
مردان خستهی ما
ریشههای طلا را در اعماق معادن میجویند
و برای رویاهای دزدان کوچکشان
دلواپسند.
دزدان زرنگ موطلایی
لیاقت زنهای ما را میدزدند
زنان ما به اعماق تاریخ میغلتند
آنجا که کینه و حسادت
شهرهایمان را ویران میکنند
پاهای مردان خستهی ما را
به گردهی اسبان رام نشده میبندند
در بیابانها رها میکنند.
دزدان زرنگ موطلایی
معصومانه عاشق مردهای ما میشوند
کودکانه دل میبازند، دل میبرند
مردان ما
دزدان کوچک موطلایی را میبوسند
برایشان چای دم میکنند
غمهایشان را پنهانی میخورند
شادیهایشان را بر سفره پهن میکنند.
زنان ما
مشتهایشان را گره میکنند
اشک میریزند
آجر بر آجر میچینند
دیوارهای زندانهای مخوفشان را ضخیمتر میکنند.
مردان ما
مردان خستهی ما
ریشههای طلا را در اعماق معادن میجویند
و برای رویاهای دزدان کوچکشان
دلواپسند.