شعر از: ژان فولان
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
از کارخانهها، که مشقات در آنها موج میزند
کارگرانی بیرون میزنند
هرکدام با رنگهایشان
درمیانشان
کسی بیش از همه در دنیا نمیچرخد
جز آن دختری که با خود
شیر یخزده و نان کپکزده دارد
و وقتی که همه برمیگردند
تا صبر ابدیت را جادو کنند
او تنهایی آواز میخواند
آواز عروسی
که در قلب سرخش جاریست.