۱۳۸۳/۱۲/۱۷

«شب غوک»

خواننده ی دوم هستم
و راوی را دست انداخته ام
با این طرز خوانشم.

با اینهمه امیدی که به راوی بسته ام،
حسابی کلافه اش کرده ام.

راوی کلافه می شود از دستم
می زند زیر بشقاب غذا
و قورباغه پرت می شود از پنجره بیرون
غری می زند
و به برکه ی همسایه می افتد

درخت سرک می کشد توی اتاق
باد می پیچد لای برگ ها
خـــــش، خـــــش...
درخت اعصابش خرد می شود
و به باد می گوید برود پی کارش
باد می رود سراغ راوی
راوی هنوز عصبانی است و
باد را بیرون می کند.

راوی
با اینهمه سر و صدایی که راه انداخته،
حالا دست هایش را پشت سرش قلاب کرده
اخم هایش را در هم کشیده
و توی اتاق قدم می زند.

راستی توفان قبل از آرامش می آید یا بعد از آن؟

---
* «شب غوک»: عنوان شعری از شاملو که همزمان در سایت رسمی ایشان خوانش می شود.