۱۳۸۴/۰۱/۰۴

به ديدنم بيا

یک شب به دیدنم بیا. چیز زیادی نمی خواهم. نه بوسه ای، نه نوازشی، نه آغوشی. فقط به دیدنم بیا. هرچقدر که خواستی بمان. نه تا سحر، نه تا نیمه های شب. فقط دقیقه ای کنارم باش. هرچه خواستی بگو. هرچه بخواهی می گویم. نه قصه ای، نه شعری، نه کلمه ای. فقط به نگاهی قانعم. به دیدنم بیا.
---
چه مهربان به دیدنم آمدی، دیشب، در خواب، در رویا. حضورت را دیدم، به نگاهی. صدایت را شنیدم، به کلمه ای. چیزی گفتی، شاید. نگاهی کردی، شاید. لبخندی...، شاید. و رفتی، چه ناگاه و چه بی گاه. کاشکی به دیدنم نیامده بودی.