۱۳۸۴/۰۱/۰۶

فتح

تكيه مي كنم به پاكي سينه ات
اين تكيه گاه هميشگي من
مرا نفس مي كشي، فرو مي بري و باز مي آوري
سفر مي كنم بر تو.

دست هاي تو، دو گوي آتشين
جاي دست هايت تاول مي زند روي تنم
دو تاول بزرگ و دردناك.

حركت سرانگشتانت را بر پوستم حس مي كنم
چون زخمه هاي شيئي تيز و برنده.
خون از شكاف هاي تنم جاري مي شود.
تو مرا فتح كرده اي
در سفري به دروني ترين لايه هاي حضورم.

***

پاهاي تو، دو ميله ي گداخته
ران هايم را در خارجي ترين زاويه داغ مي زند.
مي خوابي بر من، مثل هيچ چيز
شايد همچون افتادن شب بر روي بركه
سنگيني عشقت بر سينه ام مي نشيند
هراس حضور بي حجابت تنم را مي لرزاند.
فرو مي روي در من، وقتي كه بين ما هزار ستاره فاصله است.
نگاه مي كني، مثل هيچ چيز
شايد همچون موج آرامي بر بركه،
زير سنگيني حضور شب
با هزار ستاره كه چون سوزن هاي تيزي
بر تن بركه فرو مي رود.

تو مرا فتح كرده اي
در سفري به دروني ترين لايه هاي وجودم.