۱۳۸۵/۰۶/۱۲

خاطره

هنوز عاشق آن سال‌های رنگینم
که می‌شد از آسمان ستاره چید
می‌شد به پنجره نور پاشید و
ساده، بی بهانه‌ی عشقی تازه، خندید
می‌شد به باز شدن گل نگاه کرد و گفت
این گل برای دل من باز می‌شود
می‌شد کنار گنج‌های خصوصی
یک نامه نیز داشت
می‌شد بلند گفت
این عاشقانه مال من است
یا این پرنده، این گیاه،
این گربه،‌این مداد
- فرقی نمی‌کند.
حتی می‌شد که ساده غمگین شد
می‌شد به یادگار بر دیوار
یک قلب تیرخورده کشید
در را به روی تمام دنیا بست
از خشم تمام لباس‌ها را پرت کرد روی زمین
از غصه نالید و بی‌دلیل
یک ترانه‌ی غمگین شنید و گریست.

آه! چه زود گذشت
حالا برای گریه هم باید دلیل داشت
حتی برای شادی و خنده
باید برای گنج‌های خصوصی دلیل داشت
دیگر نمی‌شود
هرگز
یک نامه یا ترانه و حتی خیال را
با خود به خواب برد.