۱۳۸۵/۰۷/۰۴

شبیه مادربزگ

آرام آرام زنی می‌شوم
با موهای نقره‌ای بافته از دوسو
با چشمان خالی خاکستری
با پشتی خمیده
پاها و دست‌هایی ناتوان
دردناک
درست شبیه مادربزرگم

فقط ایکاش بتوانم عین او
همیشه برای گنجشک‌های ایوان دانه بپاشم
و یادم بماند که
بازدید کدام مهمان را
پس نداده‌ام.