۱۳۸۵/۰۷/۰۲

آینه‌ی جادو


یه آینه‌ی جادو پیدا کرده‌م. کی باور می‌کنه که یه آینه‌ی سه گوشه با یه قاب چوبی کنده‌کاری شده که سر کوچه افتاده باشه جادویی نباشه؟ برداشتمش و آوردمش خونه. آینه‌شو تمیز کردم و گذاشتمش رو طاقچه که هرروز صبح توش نگاه کنم و موهامو شونه بزنم.
با خودم فکر کردم که حالا یه آینه چطور ممکنه جادو کنه؟ پیش خودم باور داشتم که یه آینه هیچ وقت نمی‌تونه خبیث باشه. آخه آینه‌ها شفاف و نورانی‌ان.
جادو کردنای آینه از همون وقت شروع شد. خبرای خوش و اتفاقای خوب و شادی همه‌ی زندگیمو پر کرد. غذاهام خوشمزه‌تر شدن. لباسایی که می‌شستم تمیزتر می‌شدن. خوابای خوب می‌دیدم. برای همین تصمیم گرفتم که از این جادوها هدیه هم بدم. یه عکس از آینه گرفتم و برای دوستام فرستادم. عکس آینه جدی‌جدی براشون جادو کرد. یکی براش مهمون اومد. یکی درسی که فکر می‌کرد می‌افته رو پاس کرد و از این چیزا.
حالا یه عکس از آینه‌ی جادویی می‌ذارم اینجا که هرکی صفحه رو باز می‌کنه دچارش بشه. به من بگو که عکس این آینه چطور برات جادو کرده. امیدوارم که زندگی‌ت پر از اتفاقای خوب و شاد بشه.