شعر از: تئودور دو بانویل
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
در جزیرهای دوردست
مرگ به خواب میرود
کنار چشمه
بوتهی رز گل میدهد
خود را تمام سال
به زیباترین گلها میآراید.
بُرشی تزئینی است
از هزاران رنگ،
سینهای مرمرین
بر سیل شرابی شیرین.
ستارهی سفیدیست
با پرتوی ایزدی
که اشکهای سفید
به قلب زنبقهای سفید میریزد.
درگاهیست پر از طلسم
بر پاهای لرزانم
آنجا که سر برای آرمیدن مینهم.
بهشتی جانبخش است
گواراتر از یک همآغوشی
که شب، در روشنی نور ماه
عطر میپاشد.
پیشانی توست
بافتهی موهای قهوهای توست
لبهای توست،
آه فاطمه!