۱۳۸۸/۱۱/۰۲

جدایی

شعر از: مارسلین دبورد-والمور
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
--------------------

ننویس. من غمگینم و می‌‏خواهم خاموش باشم.
تابستان‏‌های زیبای بی‌‏تو، شب‌‏های بی‌‏چراغ‏‌اند.
دست‌‏هایم را باز بستم، بی توان داشتن‌‌ات،
تپش قلبم، ضربه‏‌هایی بر مزار است.
ننویس!

ننویس. به خودمان فقط مردن یاد می‌‏دهیم.
فقط از خدا می‌‏خواهم... فقط از تو، که چه دوستت داشتم.
در عمق غیابت، شنیدن از تو که دوستم داری،
شنیدن صدایی‏‌ست که هرگز به آسمان نرسیده.
ننویس!

ننویس. می‏‌ترسانمت؛ من از حافظه‌‏ام می‏‌ترسم؛
صدای تو را در خود دارد که گاه مرا صدا زده‌ای.
آب جاری را به کسی که توان نوشیدن ندارد نشان نده.
نوشته‌‏ای عزیز، تصویری زنده‌ ا‏ست.
ننوس!

این کلمات شیرین را ننویس که یارای خواندنم نیست:
گویی صدای تو بر قلبم می‌‏ریزدشان؛
و سوختنشان را در گذر از خنده‌‏هایت می‏‌بینم؛
گویی به بوسه بر قلبم داغ می‏‌خورند.
ننویس!