۱۳۸۸/۱۱/۰۱

نوشتنی نیست

از مجموعه شعرهای انقلابی می ۶۸
شاعر ناشناس
ترجمه‌ از: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

می‌‏فهمی؟
در این غوغایی که همه جا هست
نمی‌‏شود نوشت.
یک هفته هست
که انفجار آینده را در در نگاه‌‏ها می‌‏بینم
نوشتن واقعن ممکن نیست.
برای فهمیدن التهاب پاریس
باید ساعت‏‌ها راه رفتن بلد بود
به هرجا سرک کشیدن و بلعیدن کلمات
خواندن تمام دیوار نوشته‏‌ها در آمفی‏تئاترها
اقرارهای تک‏‌باره و
اعلان‏‌‌هایی که معلوم نیست کی در کوچه گفته
کسی که به رنج خفته
بین دعای تشییع کننده‏‌ها
کسی که پول کم آورده
نان و شکلات با دیگران شریک شده.
احیانن موزیک برایت آشنا نیست؟
همه جا شوپن، روی کلیدهای پیانو
چه رومانتیک!
همه فکر می‏‌کنند
گدای آواره‏‏ای‏‌ست زیر باران
من اما می‌‏دانم که حالا نباید خوابید
حالا که شب در رنج غیاب برچیده می‏‌شود
و صبح می‏‌رسد.
زندگی همیشه در جریان است
خسته نمی‌‏شود.