از مجموعه شعرهای انقلابی می ۶۸
شاعر ناشناس
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
میفهمی؟
در این غوغایی که همه جا هست
نمیشود نوشت.
یک هفته هست
که انفجار آینده را در در نگاهها میبینم
نوشتن واقعن ممکن نیست.
برای فهمیدن التهاب پاریس
باید ساعتها راه رفتن بلد بود
به هرجا سرک کشیدن و بلعیدن کلمات
خواندن تمام دیوار نوشتهها در آمفیتئاترها
اقرارهای تکباره و
اعلانهایی که معلوم نیست کی در کوچه گفته
کسی که به رنج خفته
بین دعای تشییع کنندهها
کسی که پول کم آورده
نان و شکلات با دیگران شریک شده.
احیانن موزیک برایت آشنا نیست؟
همه جا شوپن، روی کلیدهای پیانو
چه رومانتیک!
همه فکر میکنند
گدای آوارهایست زیر باران
من اما میدانم که حالا نباید خوابید
حالا که شب در رنج غیاب برچیده میشود
و صبح میرسد.
زندگی همیشه در جریان است
خسته نمیشود.