از مجموعه شعرهای انقلابی می ۶۸
شاعر ناشناس
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
خاطرش از تیر و تفنگ پر بود
از خون ماسیده روی رزهای غبار گرفته
از خاک تفتان، روی سینه
گفت: رفقا
من خائن نیستم
شلاق باد خوردهام و مهزدهام
مردی زخمی
اسیر ریشهی درختهای نااستوار
خاموشی را خاموش خواهم کرد
یا به مرگی مقدر تن خواهم داد
تاریکیها را روشن خواهم کرد.