کودکم حالا چهار ماهه است. شبهایش را پیدا کرده و روزها بیشتر بیدار است. بازیگوش شده. سعی میکند روی زمین بخزد اما جلو نمیرود. دستهایش آنقدر ورزیده شدهاند که میتواند اسباببازیهایش را با هر دو دست بگیرد و به دهان ببرد؛ زود اما ول میکند. چند روزی هست که خواستههایش را به نگاه و اشاره میفهماند. میفهماند که گرسنهست یا آغوش دیگری را ترجیح میدهد. به کار برآوردن خواستههایش که باشم میفهمد و دستوپا میزند و میخندد. لثههایش گاهی میخارند و اذیتش میکنند. پای راست و چپش را میشناسد و یاد گرفته روبروی آینه من را ببوسد. حنجرهاش را امتحان میکند برای تولید صداها. گاهی آواز میخواند. گاهی ماجرا تعریف میکند. زبانش را نمیفهمیم، ولی به صدای ضبط شدهی خودش واکنش نشان میدهد. زیبا میخندد. مدام تمنای سرگرمی دارد. بازی کردن را میفهمد. بزرگ شده. به دنیا آمده. اینهم چندتایی عکس از این روزهایش.