
باد همهی روز بین خورشید سوزان و زمین تفته وزیده بود. شب که شد، حسابی تشنه بود. چشمش به برکهای افتاد و نزدیک شد که ببینه کی اونجا زندگی میکنه: اونجا خونهی ماهیها بود.
باد گفت: هی ماهیهای عزیز، اجازه دارم یه کم از آب برکهی شما بنوشم؟ امشب حسابی تشنهم.
ماهیها جواب دادن: میتونی یه ذره از آب برکهمون بنوشی اما باید به قیمت شامپاین حساب کنی.
باد گفت: باشه من به قیمت بهترین شامپاین باهاتون حساب میکنم.
باد وزید به ابر بزرگی که جا خوش کرده بود تو آسمون. ابر کنار رفت و تصویر ماه مثل یه سکهی نقره روی آب افتاد.
ماهیها گفتن: قبوله، ولی چطور این سکهی قشنگ رو بین خودمون تقسیم کنیم؟
باد گفت: الان براتون خوردش میکنم.
و وزید روی برکه تا سطح آب موج برداشت. سکهی نقره صد تکه شد که هر تکه روی آب میرقصید. هر ماهی یکی رو بلعید و باد لبهاش رو به کنار برکه نزدیک کرد و سیر آب نوشید.
باد که مشغول نوشیدن بود ماهیها گفتن: خوبه. حسابی پولدار شدیم. دیگه نگران چیزی نیستیم. حالا با خیال راحت میخوابیم. و بالههاشون رو ول کردن که تو موج آب تاب بخوره و چرتی شدن.
ماهیها که به خواب ناز رفتن، سکههای نقرهای که تو شکم اونها زندانی شده بودن آروم آروم بالا اومدن و از خودشون پرسیدن: من کجام؟ اینجا چقدر تاریکه. تو جعبهی جواهراتم؟ تو گاوصندوقم؟ تو تنورم؟ تو صندوق بانکم؟ و یکهو به خودشو اومدن که اوه چه وحشتناک! من کنار مگسها و کرمهای نیمه هضم شدهم. پس یعنی تو شکم یک ماهیام.
از شکاف گوش ماهیها نور ضعیفی میتابید و سکهها تند از اون راه فرار کردن. اونها یکی یکی روی سطح آب اومدن و وقتی همه چیز باز ساکن شد، هم رو پیدا کردن و به هم چسبیدن و دوباره شکل سکهی قشنگ ماه رو به خودشون گرفتن.
هنوز ماهیها بیدار نشده بودن که باد حسابی سیراب شد. با خودش گفت: این ماهیها خیلی حریصن. فروشندههای بدی هم هستن. یه آب شور بد مزه رو باهام به قیمت شامپاین حساب کردن. حالا پولمو پس میگیرم و قرضمو به ماه پس میدم.
باد روی همون ابر تنبل وزید و کشیدش جلوی ماه و سکهی ماه از روی آب گم شد.
ماه از خنده ترکید و هوهو کنون رفت و فریاد کشید:
ها ها ها.. یک قرونم ندادم. یک قرونم ندادم.
اثر بورلیاگوئه
ترجمهی نفیسه نوابپور
ترجمهی نفیسه نوابپور