ترانه به اجرای: ژاک برل
ترجمه: نفیسه نوابپور
--------------------
ترکم نکن
فراموشی تنها چاره است
میشود همه آنچه از دست رفته را فراموش کرد
سوء تفاهمها
و وقتی که تلف شد
تا یاد بگیریم چطور فراموش کنیم
لحظههایی که گاه خنجرِ چرا
به قلب خوشبختی فرو میکنند
ترکم نکن...
مروارید بارانی پیشکشت خواهم کرد
از سرزمینهای بیباران
زمین را به جستجو برخواهم آمد
تا زمان مرگم و پس از آن
که تن طلایی و روشنت را بیابم
سرزمینی بنا خواهم کرد
که درآن عشق، پادشاه باشد
عشق پادشاه باشد
تو ملکهاش باشی
ترکم نکن...
ترکم نکن
تو را از کلماتی نامفهوم خواهم ساخت
که تو میفهمیشان
برایت از عشاقی خواهم گفت
که دوبار قلبهایشان را دیدند
در آغوش هم
برایت داستان آن پادشاهی را خواهم گفت
که میمرد از اینکه نمیتواند
تو را ببیند
ترکم نکن...
بارها فوران آتشفشان کهنه را دیدیم
که فکر میکردیم مردهست
ثابت کرد که زمین سوخته
از بهترین آوریل هم گندم بهتری میدهد
و اینکه وقتی آتش به آسمان شب میجهد
سرخ و سیاه به عقد هم درنمیآیند
ترکم نکن...
ترکم نکن
دیگر گریه نخواهم کرد
دیگر حرف نخواهم زد
جایی مخفی خواهم شد
که رقص و لبخندت را ببینم
خندیدن و آوازخواندنت را بشنوم
بگذار سایهی سایهات باشم
سایهی دستت
سایهی سگت
اما
ترکم نکن...