۱۳۸۹/۰۸/۲۳

ترکم نکن

ترانه به اجرای: ژاک برل
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
--------------------

ترکم نکن
فراموشی تنها چاره است
می‏‌شود همه آنچه از دست رفته را فراموش کرد
سوء تفاهم‌‏ها
و وقتی که تلف شد
تا یاد بگیریم چطور فراموش کنیم
لحظه‌‏هایی که گاه خنجرِ چرا
به قلب خوشبختی فرو می‏‌کنند
ترکم نکن...

مروارید بارانی پیشکشت خواهم کرد
از سرزمین‏‌های بی‏‌باران
زمین را به جستجو برخواهم آمد
تا زمان مرگم و پس از آن
که تن طلایی و روشنت را بیابم
سرزمینی بنا خواهم کرد
که درآن عشق، پادشاه باشد
عشق پادشاه باشد
تو ملکه‏اش باشی
ترکم نکن...

ترکم نکن
تو را از کلماتی نامفهوم خواهم ساخت
که تو می‌‏فهمی‌‏شان
برایت از عشاقی خواهم گفت
که دوبار قلب‏‌هایشان را دیدند
در آغوش هم
برایت داستان آن پادشاهی را خواهم گفت
که می‏‌مرد از اینکه نمی‌‏تواند
تو را ببیند
ترکم نکن...

بارها فوران آتش‏‌فشان کهنه را دیدیم
که فکر می‏‌کردیم مرده‌‏ست
ثابت کرد که زمین سوخته
از بهترین آوریل هم گندم بهتری می‌‏دهد
و اینکه وقتی آتش به آسمان شب می‏‌جهد
سرخ و سیاه به عقد هم درنمی‏‌آیند
ترکم نکن...

ترکم نکن
دیگر گریه نخواهم کرد
دیگر حرف نخواهم زد
جایی مخفی خواهم شد
که رقص و لبخندت را ببینم
خندیدن و آوازخواندنت را بشنوم
بگذار سایه‏‌ی سایه‌‏ات باشم
سایه‌‏ی دستت
سایه‏‌ی سگت
اما
ترکم نکن...