۱۳۸۳/۰۹/۱۹

رييس جمهور من

وقتی به خاتمی رای می دادم تنها دلیلم این بود که رییس جمهورمان خوب لباس بپوشد، خوب بنشیند و خوب حرف بزند. فکر می کردم که اگر هیچ چیزی هم عوض نشود، دست کم وقتی رییس جمهورمان را در حال مذاکره با دیگران ببینم خجالت نمی کشم. فکر می کردم دست کم این است که عادت می کنیم به مرتب دیدن و مقید بودن. خاتمی خیلی بهتر از خیلی های دیگر حرف می زند. ولی حالا... هیچ انگیزه ای برای انتخاب رییس جمهور آینده ندارم. مثلا می خواهد چه کار کند؟ چه کار می تواند بکند؟ حس می کنم کشورم شده است مثل چادر بزرگی که درونش پر است از تیله های کوچک. چطور می توان این چادر بزرگ را از زمین بلند کرد؟ هر طرفش را که بگیری، تیله ها از طرف دیگر قل می خورند و بیرون می ریزند. نه! تنهایی نمی شود کاری کرد، حتی اگر بخواهی. هیچ کس کمکی نمی کند. همه می خواهند کار خودشان را پیش ببرند، بار خودشان را بردارند و بروند. چرا کسی به فکر کشور من نیست؟ به فکر کشورم، مردمم، زبانم، فرهنگم. مگر این کشور فقط مال مردم من است؟ و نه مال رییس جمهورم. آقای رییس جمهور! چه کار می خواهی برای من و کشورم انجام دهی؟ برای من که گوشه ی این اتاق نشسته ام و جامعه برایم محدود می شود به افراد خانواده ام، هیچ کاری هم که نکنی مهم نیست. فقط لطف کن و نگذار اوضاع از این که هست بدتر شود. لطف کن و همیشه به یاد داشته باش که ایران کشور تو هم هست و این مردم، مردم تو هم هستند.