۱۳۸۸/۰۱/۱۳

پیش درآمدی بر شعر

کتاب‏ها و انسان‏ها دشمنانی یکسان دارند: آتش، رطوبت، جانوران، زمان؛ و آنچه درون آنهاست.
پندارها و احساسات عریان، همچون انسان‏های عریان بیچاره‏اند. باید آنها را لباس پوشاند.
پندارها از دو جنس‏اند: خودزا و خودبارور.
هستی شعر در ذات خود قابل انکار است. این هستی مایه‏ی وسوسه‏ی مباهات آینده می‏شود. از این نظر شعر به خدا شباهت می‏برد. می‏توان دربرابر نیروی زنانه کر بود و دربرابر نیروی مردانه کور. نتیجه در این حال قابل درک نیست. اما آنچه که هرکسی می‏تواند انکار کند و ما نمی‏خواهیم، همان چیزی‏ست که خودش را وسط می‏کشد و نماد توانایی می‏شود تا دلیل ما باشد برای بودنمان.
شعر باید بزرگداشت خرد باشد. نمی‏تواند چیزی دیگر باشد. این بزرگداشت یک جور تفریح است؛ اما رسمی، باقاعده و معنی دار. تصویر هر آن چیزی‏ست که معمولی نیست. تجسم موقعیتی‏ست که تلاش‏ها در آن آزاد ولی هماهنگ‏اند. در این مراسم چیزی را در واقعیت بخشیدن به شعر یا در بازنمایی‏اش در ناب‏ترین و زیباترین حالت تجلیل می‏کنیم.
اینجا دانشکده‏ی زبان است، نمود درک هویت اشیائی که از هم جدا شده‏اند. ما بی‏نوایی‏ها، ناتوانی‏ها و روزمرگی‏های زبان را دور می‏ریزیم و از تمام امکاناتش بهره می‏گیریم. جشن بزرگداشت که تمام می‏شود، هیچ نباید باقی بماند؛ نه خاکستری و نه تاج گلی لگد شده.

در شاعر:
گوش حرف می‏زند،
زبان می‏شنود؛
خرد و هشیاری می‏زایند و رویا می‏بینند؛
خواب، به روشنی می‏بیند؛
خیال و پندار نگاه می‏کنند،
فقدان و ابهام خلق می‏کنند.

بسیاری از مردم تصوری چندان مبهم از شعر دارند که برای آنها همین ابهام در تصورشان، تعریف شعر است.

مطلب از: پل والری
ترجمه‌ی: نفیسه نواب‌پور