۱۳۸۵/۰۲/۰۸

هذیان (1)

سیب درشت سرخی میان سفره ی هفت سین گذاشته ام
امشب قرار بود سال نو بشود
ستاره ها وحشیانه در آسمان می خندند
گلابی زردی را گاز می زنم
موهایم سفید می شوند
ماهی قرمز را در تنگ بلور دار می زنم
سیب سرخ به سفره ی هفت سین نمی آید
ماهی به تنگ بلور نمی آمد
من به آینه نمی آیم
سرخی سیب سفره را لکه دار کرده
سیب را دار می زنم
طعم گلابی را دوست ندارم
آینه زل زده به شبی که قرار بود نو بشود
عجب بارانی می بارد
سرخی سیب را می شوید
رعد به آینه می زند
برق هزار تکه ستاره چشم هایم را کور می کند
قرار بود امشب نو بشوم
ماهی مرده را لای کتاب حافظ می گذارم
سیب سرخم هزار تکه شده
گم شده
پای سفره خوابم می برد
باران مرا هم از پای سفره می شوید
گلابی گاز زده در تنگ بلور می خندد
یک نفر باید سفره را دار بزند
قرار بود امشب نو بشوم.